مدتی ست اعضای جبهه پایداری و حامیان این جریان، در وبلاگها، سایتها،
مصاحبهها و سخنرانیها، با استفاده [و یا سوءاستفاده] از انتساب خود به آیت الله مصباح، در حال نهادینه کردن یک فرهنگ بستهی فکری و حزبی در کشور هستند، به طوری که
نفس حمایت آیت الله مصباح را از خود دلیلی بر درستی خود میدانند! در حالی که صرف انتساب به یک شخصیت برجسته، عقلا و شرعا معیاری قوی، منطقی و عقلانی برای فعالیت سیاسی نیست.
این رفتار علاوه بر آنکه توهین به آیت الله مصباح است، راهی برای فرافکنی و فرار اعضای این جریان از پاسخ به اشتباهات گذشته خودشان هم هست.
سیاست عرصه اظهار نظر و نقدهای صریح بر رفتار و تصمیم سیاسی است. هر کس با هر جایگاهی وقتی وارد میدان سیاست میشود، باید خودش را برای نقدهای جدی و اساسی آماده کند و هزینهاش را هم بپردازد. وقتی یک جریان سیاسی، خط قرمز خود را یک «شخص» قرار میدهد، عملا می خواهد فرصت نقد را از دیگران بگیرد چرا که هر نقدی بر مواضع این جبهه، مخالفت با آیت الله مصباح تعبیر میشود با این توجیه که ما مورد حمایت ایشان هستیم!
البته شخصیت آیت الله مصباح از این مساله مبراست و خود ایشان هم تاکنون ادعاهای جبهه پایداری را تایید نکردهاند.
باقری لنکرانی هم به صراحت از عدم رضایت آیت الله مصباح از تعبیر «لیدری» خبر داده اند. و ایشان اصلا به بحث
مصادیق کاندیداتوری در جبهه پایداری ورود نکرده اند.
اشتباه دیگر جبهه پایداری این است که با استفاده مبتذل از تعابیر رهبر انقلاب درباره آیت الله مصباح، به دنبال تحمیل جایگاه علمی و فکری ایشان به عرصه سیاست است. تعبیر رهبری درباره شخصیت آیت الله مصباح این است: «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقاى مصباح را مىشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسایل اساسى اسلام ارادت قلبى دارم. اگر خداى متعال به نسل کنونى ما، این توفیق را نداد که از شخصیتهایى مانند علامه طباطبایى و شهید مطهرى استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیمالقدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر مىکند.»
آنچه در این عبارات مشهود است، اشاره به جایگاه علمی، فقهی، فکری و فلسفی آیت الله مصباح است نه فعالیت سیاسی. این افراد با تحریف سخنان رهبری، جایگاه آیت الله مصباح را تا حد یک چهرهی صرفا سیاسی و یا رهبر یک جریان تندروی سیاسی پایین آورده و عملا مسئولیت تندرویهای خود را متوجه ایشان کردهاند!
آیت الله مصباح شخصیت برجسته و محترمی هستند که در سختترین شرایط با مواضع خود از انقلاب، نظام و رهبری دفاع کرده و در این مسیر اهانتها و تهمتهای زیادی را هم تحمل کردهاند. اما این حضور عام سیاسی را نباید با فعالیت خاص جناحی و سیاسی [آنهم در حد جریانی مثل پایداری] یکی دانست.
البته منظورم این نیست که منکر فعالیت سیاسی آیت الله مصباح بشویم، منظور این است که در عالم پیچیدهی سیاست، القاب، اسامی، جایگاه و بزرگی شخصیتها نمیتواند مبنا، ملاک و معیار کافی برای سایر افراد و یا بهتر بگویم افرادی که دارای قدرت تصمیم گیری هستند، باشد چون سیاست، امری تقلیدی نیست. اگر بزرگی آدمها و جایگاه علمی آنها معیار باشد، باید مو به مو تابع نظرات و سلیقههای خاص سیاسی آنها باشیم. سلیقههایی که گاه ممکن است با واقعیات موجود و یا با تفسیر رسمی نظام و ولی فقیه در تناقض باشد.
رهبر انقلاب درباره رفتار شهید مطهری در قبال مرحوم دکتر شریعتی تعبیر جالبی دارند: «نظرات مرحوم شهید مطهری درباره شریعتی – چه در آغاز آشنائیشان که تا دو سه سال از وی به نحو شگفتآوری ستایش میکرد و چه در سالهای بعد که از او به نحو شگفتآوری مذمت میفرمود – غالبا مبالغهآمیز… بود. در همین مطالبی که ایشان به امام مرقوم داشته، نشانههای بزرگنمایی آشکار است. برخی دیگر از دوستان ما از جمله مرحوم شهید بهشتی نیز همین نظر را در باره اظهارات شهید مطهری داشتند.»
این نقد صریح رهبر انقلاب به شهید مطهری ست جالب اینکه همان زمان، نظر آیت الله مصباح درباره شریعتی بسیار تندتر از شهید مطهری بود! درمقابل، شهید بهشتی، آیت الله خامنهای و برخی دیگر از بزرگان انقلاب نظر مساعد و معتدلی درباره شریعتی داشتند. امام خمینی هم نامه شهید مطهری را درباره شریعتی بیپاسخ گذاشت و شریعتی را هرگز رد نکرد، اما از سوی دیگر همه آثار شهید مطهری را هم برای جوانان مفید دانست.
مثال فوق، نمونهای است از وجود اختلاف نظر آدمها درباره یک شخص خاص.
منظورم از کنار هم گذاشتن این نکات
دفاع از سایر افراد و رقبای جبهه پایداری نیست، منظورم این است که جایگاه علمی آدمها باعث نمیشود که در جزییترین مسائل سیاسی تابع نظر آنها باشیم. راهی که جبهه پایداری میرود، دقیقا به همین معناست.
یعنی تعطیل کردن عقل و تابعیت محض در کلیه مسائل سیاسی!
لینک مرتبط:
حاشیه ای بر یک نقد
ahestan.ir