ساندیس خور

هیئتی که در آن دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد؛ ابن زیاد هم سینه می زند!
ساندیس خور

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد...
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت...
ولی بسیار مشتاقم...
که از خاک گلویم سوتکی سازد...
گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش...
تا که پی در پی دم گرم خویش را بر آن بفشارد....
و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد...
تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتشار مطالب و نوشته های مـا با ذکر منبع و ارجاع لینک مجاز است.
mail: amin.davari@chmail.ir

پربازدیدترین ها
shobahat
مدیر تارنما

ساندیس خور

هیئتی که در آن دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد؛ ابن زیاد هم سینه می زند!





جوک های ارزشی

Tuesday, 3 Bahman 1391، 04:28 PM

 اولین بسته از جوک های ارزشی + نظر رهبری پیرامون تقلید لهجه قومیت ها


شخصی نزد آیت الله بروجردی رفت و گفت: یکی از طلبه‌های شما جنسی را از مغازه من دزدیده است.
ایشان در پاسخ فرمود : « آن دزد عبا و عمامه‌ای را هم از ما برده است. »


نشسته بودند دور هم خرما می خوردند.
هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع).
بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد
همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود.
علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است
که خرماهایش را با هسته خورده.»
همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود.
(کتاب الخزائن، ملا احمد نراقی)


از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟
میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی
فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن
!!


روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود.
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .
 


می گویند یکی از هنرپیشه های هالیوود یک وقتی نامه ای نوشت به " آلبرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!
اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

 

 یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه: ای خدای من!
راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست!!
ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند:
چنان لطف او شامل هرتن است / که هر بنده گوید خدای من است
چنان کار هرکس به هم ساخته / کــــه گویا به غیری نپرداخته

 

 اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که
محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز حادثه
به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده !
تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره !
خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می داره.
خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟
آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !


 مرد خودپسندی بالای سرکشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را نگاه می کرد.
مرد با غرور گفت: « بکار، بکار، که هر چه بکاری ما می خوریم
کشاورز گفت: «یونجه می کارم»


یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟ میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!


در عهد حضرت عیسی (ع) شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!

 

 پدر، پسر تنبلش را میبره کوهنوردی بعداز اینکه میرسند به اون بالای کوه باباهه به پسرش می گه بیا ببین از این بالا اون پایین چقدر زیباست
پسره میگه: بابا من که از اول گفتم همون پایین بمونیم و بالا نیاییم!


 یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!


 طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای در گیر نکنه !


 به یک اسکلت میگن یه دروغ شاخ دار بگو.
می گه: توپولویم توپولو! صورتم مثل هلو!


 واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید. واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!


 طرف توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین چترش باز نمیشه ،
میگه : خب خدا رو شکر که این فقط یه مانوره !!!


 به یارو میگن: با «ابریشم» جمله بساز. میگه: هوا ابری شم خوبه!


 قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پول‌هایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی می‌فرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم!»


معتادی که در حال کشیدن سیگاره:  یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!


یه اسبه زنگ می زنه سیرک، میگه: آقا اونجا برای من کار دارین؟
مرده میگه: چه هنری داری؟
اسبه میگه: مردک مگه نمی بینی دارم حرف میزنم!


دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه،
ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!


یه روز یه ترک …
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد،  او برای مردم ایران، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی…

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین و مردمانش را دوست داشت و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی…
اسمش حسین خرازی بود
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس و از دین مردمش. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزها، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز …
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به فکر شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس « یه روز یه … بود » را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ،  به  « جوک ها » و « طعنه ها » و « تمسخرها » سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی !!!


 زید بن اسلم می گوید: زنی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد شوهرش سخن گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانی که در چشمش سفیدی است گفت نه در چشمش سفیدی نیست، پس از آن برای شوهرش گفته پیامبر را نقل کرد شوهرش گفت مگر نمی بینی سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است.
بحار الانوار 16 / 294

پیرزنی از انصار به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض می کند از خداوند برای من بهشت را طلب کن. حضرت فرمودند: پیرزن داخل بهشت نمی شود. پیرزن اندوهگین شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند: مگر نشنیده ای قول خداوند را در مورد بهشتیان که ما آنان را به ابداع آفریده ایم  و دوشیزگان داشته ایم.[یعنی زنان بهشتی به صورت جوان و دوشیزه وارد بهشت می شوند]
بحار الانوار 16/295

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: ای اشجعیه! پیرزن داخل بهشت نمی شود. بلال او را دید که گریه می کند به پیامبر مطلب را عرض کرد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود سیاه نیز داخل نمی شود هر دو نشستند و مشغول گریه شدند عباس آنان را دید و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: پیرمرد نیز داخل نمی شود، سپس حضرت آنان را فراخواند و آنان را دلداری داد و فرمود: خداوند آنان را به بهترین شکل در روز قیامت می آورد و داخل بهشت می شوند به صورت جوان نورانی و فرمود اهل بهشت جوانان بدون مو و سرمه کشیده اند.
بحار الانوار 16/295

جد خالد قسری زنی را بوسید، زن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرد، حضرت او را احضار کردند، او به کار خود اعتراف کرد و گفت اگر او هم می خواهد قصاص کند و مرا ببوسد من آماده ام، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب آن حضرت تبسم نمودند و فرمودند دیگر این کار را نکن. گفت نه، به خدا قسم دیگر نمی کنم. پیامبر از او گذشتند.
بحار الانوار 16/295

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرزن بی دندانی را دیدند و به او فرمودند پیرزن بی دندان داخل بهشت نمی شود. پیرزن گریه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند چرا گریه می کنی؟ گفت من دندان ندارم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند با این حالت داخل بهشت نمی شوی.
بحار الانوار 16/298

نظر فقهی مقام معظم رهبری درباره تقلید لهجه قومیت ها

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه درس خارج فقه که در روز 31 فروردین ماه برگزار شد ، در ذیل بحث «غیبت» با اشاره به رواج تقلید لهجه‌ی اقوام ایرانی از سوی برخی ، این کار را مصداق « غیبت » ندانستند لیکن تاکید کردند که چنانچه این کار از باب تمسخر باشد ، « حرام » است.

ایشان همچنین یادآور شدند: « غالب شهرهایی که لهجه های آن ها تقلید می‌شود شهرهایی هستند که مردم غیرت مند آن ها در حوادث مهم صد سال گذشته در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند و این عمل تصادفی نیست ».
شایان ذکر است جلساتِ درس « خارج فقه » حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ، به صورت منظم و سه روز در هفته ، از ساعت 7.5 صبح تشکیل می‌شود و جزء برنامه‌های ثابت ایشان از سال 69 تاکنون بوده است. در این جلسات که با حضور تقریبا 500 نفر از طلاب برگزار می‌شود ، تاکنون مباحث جهاد و قصاص به طور کامل تدریس شده و در حال حاضر ، « مکاسب محرّمه » تدریس می‌شود.
 متن این سخنان به این شرح است :
« متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجه های بعضی از ولایات تقلید می‌کنند ؛ این آیا غیبت محسوب می شود یا نه ؟
حالا این را هم من به شما عرض بکنم ؛ غالب این شهرهایی که لهجه‌های آن ها تقلید می‌شود ، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم صد سال پیش ، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستاده‌اند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد ؛ یعنی توی هیچ یک از این کتاب‌های ادبی و طنز و غیره ، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهنده‌ی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است ؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف ؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجهه‌ی با این دشمنی‌ها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقه‌ی گیلان؛ یکی از مناطق، منطقه‌ی خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند ؛ اتفاقاً سعی شده است که همین ها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید می‌شود. پس ضمناً در پرانتز ، به این نکته هم توجه داشته باشید.
این مسلماً حرام است . در حرمت این عمل هیچ شکی نیست . لکن غیبت نیست . چون قیودی که در غیبت ذکر شد - که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است - در این جا وجود ندارد . یکی از قیود ، مستور بودن بود. خب ، این مستور نیست . علاوه بر این که عیب نیست اصلاً . کسی این را به عنوان عیب ذکر می‌کند ، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند : آقا عمامه سرش است ؛ این « عمامه به سر بودن » عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر این که امر ظاهری است ، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمی‌کند ، اما مسلماً حرام است.
این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجه‌ی یک شخصی را - به عنوان اینکه لهجه‌ی او ، لهجه‌ی عموم است- تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همه‌ی اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجه‌ی عموم باشد، این میشود اهانت به همه‌ی آن جمعیت ؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند ، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد ، نه ، از یک نفر استحلال می‌کند. این بحث عیبجوئی است.
اگر چنانچه نه ، تمسخر وجود نداشت ، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام  می گیرد ، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این ، در رادیو یک گوینده‌ای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامه‌ی  رادیویی بیان میکرد ! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف می‌زد که ما می‌فهمیدیم ، هم مشهدی را مثل خود مشهدی‌ها حرف می‌زد ! نفهمیدیم بالاخره کجایی است ، نگفت آخرش هم که کجایی است ؛ گفت من ایرانی هستم.
پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما این که تقلید لهجه‌ی یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی می‌نشیند و تماشا می‌کند که تقلیدش را دارند می‌کنند. خودش هم می خندد ، خوشش می آید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آن جایی که قصد ، استهزاء باشد ، تمسخر باشد ، آن جا می‌شود محرّم .»

لینک های مرتبط: آگهی های جدید انتخاباتی
یک استکان چای

نظرات  (۲۵)

خیلیییییییییییییییییییییی باحال بود
مپل مزه ساندیس شیرینههههههههههههههههههه
بعضی هاش که خیلی بامزه بود...
جالب بود
19 Ordibehesht 92 ، 13:09 محمد جواد
قشنگ بود
جدید بود
قربان امام خامنه ای که اینقد روشنفکر و باز توضیح میدن
اون یونجیه خیلی باحال بود
14 Khordad 92 ، 01:58 رضا روشنی از جمجمه ات را بخدا بسپار
سلام بر شما !

بسیار مطلب زیبایی بود

شما دعوتید به پست جدیدی با نام : اینده را به دستان کدامشان میسپاری ؟

منتظرم ببینم شما نتیجه گیریتان در رابطه با کاندیدایتان چیست؟

پس عجله کنید ...
19 Tir 92 ، 18:47 یسنا-لبیک یا خامنه ای
سلام علیکم ممنون جالب بودن
سلام زیبا بود کار جالب و تاثیر گذاریه ادامه بده .
28 Shahrivar 92 ، 18:59 امیر هوری
جالب بود - خخخخخخخخخخخخ
20 Dey 92 ، 05:46 عباس،لبیک
سلام وبلاگت خیلی جالبه.حتما ادامه بده.
سلام ،وبلاگ خیلی پر باری داری {اجرکم الله}
24 Ordibehesht 93 ، 18:16 مهران قندی
فکاه های خوبی بود.. در حقیقت قصه های خوبی..
بسیار زیبا بود یکی حکایت پیامبر و حضرت علی و حکایت چگونگی به سخره کشیدن اقوام
بحار الانوار = جک + جاهلت + خرافات + دروغ + توهین
02 Mehr 93 ، 17:30 ایرانی
اگر از محمد پیامبر اسلام و علی و ... نمی نوشتید باور نمی کردیم که رراست می گویید.... من یکی که با شنیدن این سخنان بزرگان دیگه آدم شدم.... نگران نباشید فقط اگر ممکنه بگید امام زمان در اینمورد چی فرموده اند؟ چون اینها مسائل الان هستند بیشتر از همه باید این امام آخری یعنی امام مهدی فرمایش یفرمایند و شما به ما بگویید....
13 Mehr 93 ، 20:41 محمدی
ممنون از اینکه به این طریق در حال فرهنگ سازی باهم خندیدن به جای توهین و افترا و تمسخر دیگران و به هم خندیدن هستید.
15 Aban 93 ، 16:38 ناشناس
فقط کاشکی منبع میذاشتید
عالی...
25 Aban 93 ، 21:25 ایمان علیخانی بجستانی
سلام
مطلب خوبی بود...
جوک های ارزشی تون خیلی چسبید...بازم بذارید...منتظریم ها!!
طی دو ماه گذشته:
۵۷ کارگر قراردادی «فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران» بیکار شدند.«کارخانه فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران برای نوسازی واحد سرم سازی و تجهیز ماشین آلات، از مهر ماه سال جاری تعداد ۵۷ کارگر قراردادی شاغل در این بخش را با اتمام قرار داد موقت کاری‌شان به مرور بیکار کرد.»

۵۷ کارگر قرار دادی کارخانه «فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران» واقع در شهرستان ری طی دو ماه گذشته پس از اتمام قرارداد کارشان بیکار شدند.

«رضا مهرجو» رئیس نهاد کارگری این کارخانه به ایلنا گفت: کارخانه فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران برای نوسازی واحد سرم سازی و تجهیز ماشین آلات، از مهر ماه سال جاری تعداد ۵۷ کارگر قراردادی شاغل در این بخش را با اتمام قرار داد موقت کاری‌شان به مرور بیکار کرد.

او ادامه داد: این واحد تولید دارو حدود ۳۵۰ کارگر قرار دادی و رسمی دارد که از این تعداد حدود ۱۱۵ کارگر در واحد سرم سازی با سوابق ۲ ماه تا ۸ سال کار می‌کنند.

رئیس شورای اسلامی کار این کارخانه توضیح داد: کارفرما ناچار شد علاوه بر تعدیل ۵۷ کارگر، حدود ۸ کارگر را بازخرید خدمت کند. سایر کارگران که سابقه کار بیشتر داشتند نیز به سایر بخشهای تولیدی منتقل شدند.

او با بیان اینکه این تعداد کارگر تعدیل شده برای دریافت مقرری بیمه بیکاری به اداره کار معرفی شده‌اند در ادامه گفت: عمده‌ترین عامل تعدیل نیرو در کارخانه فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران فشار وزارت بهداشت برای نوسازی ماشین آلات قدیمی واحد سرم سازی بوده است.

مهرجو نسبت به بازگشت بکار این کارگران اظهار امیدواری کرد و گفت: در صورتیکه دوباره واحد سرم سازی فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران فعالیت خود را از سر بگیرد مجددا اشتغال این کارگران فراهم می‌شود.

یکی از کارگران بیکار شده این کارخانه نیز که به شرط افشا نشدن نامش با ایلنا گفتگو کرد، گفت: شرکت فرآورده‌های تزریقی و دارویی ایران در حالی ۶۵ کارگر را تعدیل و بازخرید خدمت کرده که مرتبا خود را یکی از بزرگ‌ترین تولید کنندگان داروهای تزریقی در سطح کشور معرفی می‌کند. مدیر این کارخانه نیز بعد از تعدیل کارگران قرادادی، به عنوان مدیر نمونه کار آفرین در شهرستان ری انتخاب شد.


پیام ها جالب بودن
فقط مطالب آخر از پیامبر ص خیلی مشکوک بودن لطفا از صحتشون اطمینان حاصل کنید چون عدالت و یه سری موارد دیگه از ایشون زیر سوال رفته.
پاینده باشید
10 Tir 94 ، 21:47 مهدی کمالی
سلام-لطفا بروزش کنید.نرم افزار موبایلش را اگه می ساختید بهتر بود.
سلام خسته نباشید میشه کانال تلگرام درست کنید لطفا متشکرم اگر لینک برام بفرستین
15 Mordad 95 ، 13:15 ابراهیم
من با اصل انقلاب مخالفم و میگم نور به قبر پهلویها بباره . معلولیت دارم ، چند سالی در کارگاه سنگ کوبی کار میکردم و بیمه بودم بعدش کارگاه تعطیل شد و بیمه بیکاری رفتم. ، خدا مسؤلین بیمهء شهر ما رو لعنت کنه . در کلاسی که واسه بیمه بیکاری میرفتیم مربی میگفت آمار سازمان بهداشت جهانی دربارهء متولدین سال پنجاه و هفت گفته هر کسی که در ایران و در اون سال متولد شده و به هر علتی در بیمارستان بستری شده ، بهش آمپول پنی سیلین زدن و دچار نقص عضو شده . من احتمال میدم علت این تزریق افراطی پنی سیلین ، فرار پزشکان متخصص بوده و پرستارها یا انترنها با این کارشون آموزش میدیدن و یا اینکه در سالهای اول انقلاب ، ابلاغیه ای واسه بیمارستانها برای تزریق پنی سیلین رسیده بوده . هرچه که هست خدا این انقلاب و باعثان معلولیت من و خیلیهای دیگه رو لعنت کنه
01 Shahrivar 95 ، 16:22 جعل یا حقیقت؟
روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود.
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .


اگر الان به شما بگویم مطلب شما جعلی است شاید برافروخته هم بشوید. استدلالش را می گذارم برای بعد از انتشار نظرم. موفق باشید


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.