ساندیس خور

هیئتی که در آن دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد؛ ابن زیاد هم سینه می زند!
ساندیس خور

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد...
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت...
ولی بسیار مشتاقم...
که از خاک گلویم سوتکی سازد...
گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش...
تا که پی در پی دم گرم خویش را بر آن بفشارد....
و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد...
تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انتشار مطالب و نوشته های مـا با ذکر منبع و ارجاع لینک مجاز است.
mail: amin.davari@chmail.ir

پربازدیدترین ها
shobahat
مدیر تارنما

ساندیس خور

هیئتی که در آن دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد؛ ابن زیاد هم سینه می زند!





۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

این آگهی های معلوم الحال انتخاباتی را به اضافه تمام عوارض نامطلوب احتمالی آن تقدیم می کنم به و. جـ سردبیر معلوم الحال نشریه ی معلوم الحال س. وابسته به نهاد معلوم الحال حـ.هـ.س.ت.ا. که این نان را در دامن معلوم الحال ما انداخت.

با یک جهش ژنتیکی یک شبه ولایتمدار شوید

موسسه خدمات ژنتیکی همگام با واقعه ارائه می دهد: روییدن محاسن در نقاط دلخواه، تقویت حنجره، ادای صحیح حروف حلقی، ظهور پینه بر پیشانی( بدون درد) و...

آموزشگاه رانندگی واگشت[دوربرگردان سابق]

چنان به چپ و راست بپیچید که به احدی نمالید

سرویس مخصوص دوکاره رسید

مناسب جهت چسباندن انواع پوستر به انواع دیوار و چسباندن انواع شعار به انواع کاندیدا

خود سانسور چی حرفه ای و سر مقاله نویس معتدل نیازمندیم

                                                    یک روزنامه اصلاح طلب

قواعد اصلاح شده ی بازی رسید. طبق آخرین متد جهانی بازی کنید

                                    فدراسیون شیر سماور وابسته به سازمان سیا

تعویض فوری کروات با چفیه

[انجمن توابین 92] آزادیخواهان 88 سابق

حوضچه آب سرد دوطرفه موجود است

برای بازگرداندن اینطرفی و اونطرفی با مدیریت بی طرف

ارائه خدمات پاک کردن حافظه در سه سطح کوتاه مدت بلند مدت و تاریخی

مناسب برای کاندیداهایی که می خواهند تصویری تازه از خودشان عرضه کنند

موسسه مردان سیاهپوش

رای شما را به هر میزان پیش خرید می کنیم

یک کاندیدای کاملا مستقل

اتوبوس و مینی بوس

فروش و اجاره

جهت سفرهای انتخاباتی شما کاندیدای محترم به مناطق محروم و دور افتاده موجود است

دارای امکانات توالت، حمام، جکوزی، آنتن دیجیتال، تختخواب و بوق تریلی. جهت جلوگیری از ازدحام در و دهاتی های ارجمند

باز نشر در فارس نیوز

۵۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 Ordibehesht 92 ، 13:31
امین داوری

 اولین بسته از جوک های ارزشی + نظر رهبری پیرامون تقلید لهجه قومیت ها


شخصی نزد آیت الله بروجردی رفت و گفت: یکی از طلبه‌های شما جنسی را از مغازه من دزدیده است.
ایشان در پاسخ فرمود : « آن دزد عبا و عمامه‌ای را هم از ما برده است. »


نشسته بودند دور هم خرما می خوردند.
هسته خرماهایش را یواشکی می گذاشت جلوی علی(ع).
بعد از مدتی گفت: «پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد
همه نگاه کردند. جلوی علی(ع) از همه بیشتر بود.
علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است
که خرماهایش را با هسته خورده.»
همه نگاه کردند. جلوی پیامبر(ص) هسته خرمایی نبود.
(کتاب الخزائن، ملا احمد نراقی)


از بقراط می پرسن: فرق فلاسفه و ریاضیدانها چیه؟
میگه: ریاضی دانها هر مسئله ای رو سعی میکنن با کمک ریاضی حل کنن ولی
فلاسفه چیزهای حل شده رو هم با کمک فلسفه به مسئله تبدیل می کنن
!!


روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود، عمر از روى شوخى گفت : [ انت فى بیننا کنون لنا ] یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود.
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: [ انا ان لم اکن فانتم لا ] یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است .
 


می گویند یکی از هنرپیشه های هالیوود یک وقتی نامه ای نوشت به " آلبرت اینشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!
اقای " اینشتین " هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!

 

 یک روز علامه جعفری سوار تاکسی شده بودند در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه: ای خدای من!
راننده تاکسی با اعتراض میگه یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست!!
ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند:
چنان لطف او شامل هرتن است / که هر بنده گوید خدای من است
چنان کار هرکس به هم ساخته / کــــه گویا به غیری نپرداخته

 

 اولین طلاق پس از حادثه 11 سپتامبر مربوط می شه به مردی که
محل کارش طبقه 103 برج تجارت جهانی بوده ، ولی در روز حادثه
به جای اینکه سر کارش باشه ، خونه زن دومش خواب بوده !
تلویزیون رو هم ندیده بوده که بدونه چه خبره !
خانمش زنگ می زنه . آقا گوشی رو بر می داره.
خانمش می پرسه : عزیزم حالت خوبه ؟ کجایی ؟
آقا جواب می ده : سر کارم هستم تو دفترم !


 مرد خودپسندی بالای سرکشاورزی ایستاده بود و کارکردنش را نگاه می کرد.
مرد با غرور گفت: « بکار، بکار، که هر چه بکاری ما می خوریم
کشاورز گفت: «یونجه می کارم»


یارو رو داشتن میبردن اتاق عمل. ازش میپرسن:همراه داری؟ میگه: آره دارم خاموشش کردم!!!


در عهد حضرت عیسی (ع) شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست؟ گفت: مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!

 

 پدر، پسر تنبلش را میبره کوهنوردی بعداز اینکه میرسند به اون بالای کوه باباهه به پسرش می گه بیا ببین از این بالا اون پایین چقدر زیباست
پسره میگه: بابا من که از اول گفتم همون پایین بمونیم و بالا نیاییم!


 یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!


 طرف اومد در تاکسی و ببنده راننده بهش گفت دستت لای در گیر نکنه. جواب داد: سرت لای در گیر نکنه !


 به یک اسکلت میگن یه دروغ شاخ دار بگو.
می گه: توپولویم توپولو! صورتم مثل هلو!


 واعظی بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد.یکی از حاضرین پای منبر خواست مزه ای بیندازد گفت:ای آقا،شما همیشه از بهشت تعریف می کنید،یک بار هم از جهنم بگویید. واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان می روید و می بینید.بهشت است که چون نمی روید لااقل باید وصفش را بشنوید!


 طرف توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین چترش باز نمیشه ،
میگه : خب خدا رو شکر که این فقط یه مانوره !!!


 به یارو میگن: با «ابریشم» جمله بساز. میگه: هوا ابری شم خوبه!


 قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پول‌هایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی می‌فرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم!»


معتادی که در حال کشیدن سیگاره:  یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!


یه اسبه زنگ می زنه سیرک، میگه: آقا اونجا برای من کار دارین؟
مرده میگه: چه هنری داری؟
اسبه میگه: مردک مگه نمی بینی دارم حرف میزنم!


دیوانه اولی: من وقتی رو کله ام وامیستم خون توی سرم جمع میشه،
ولی وقتی روی پاهام وامیستم، خون تو پاهم جمع نمی شه، می دونی چرا اینجوریه؟
دیوانه دومی: خوب معلومه، چون پاهات مثل کله ات تو خالی نیستند!!!


یه روز یه ترک …
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد،  او برای مردم ایران، آزادی می خواست و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

یه روز یه رشتی…

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند، اما سرزمین و مردمانش را دوست داشت و برای همین در برابر ستم ایستاد، آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.

یه روز یه اصفهانی…
اسمش حسین خرازی بود
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره. کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس و از دین مردمش. آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزها، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.

یه روز …
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و به فکر شکستن قفل دوستی ما افتادند و از آن پس « یه روز یه … بود » را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ،  به  « جوک ها » و « طعنه ها » و « تمسخرها » سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی !!!


 زید بن اسلم می گوید: زنی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد شوهرش سخن گفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: همانی که در چشمش سفیدی است گفت نه در چشمش سفیدی نیست، پس از آن برای شوهرش گفته پیامبر را نقل کرد شوهرش گفت مگر نمی بینی سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است.
بحار الانوار 16 / 294

پیرزنی از انصار به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض می کند از خداوند برای من بهشت را طلب کن. حضرت فرمودند: پیرزن داخل بهشت نمی شود. پیرزن اندوهگین شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند: مگر نشنیده ای قول خداوند را در مورد بهشتیان که ما آنان را به ابداع آفریده ایم  و دوشیزگان داشته ایم.[یعنی زنان بهشتی به صورت جوان و دوشیزه وارد بهشت می شوند]
بحار الانوار 16/295

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیرزنی از قبیله اشجع فرمود: ای اشجعیه! پیرزن داخل بهشت نمی شود. بلال او را دید که گریه می کند به پیامبر مطلب را عرض کرد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود سیاه نیز داخل نمی شود هر دو نشستند و مشغول گریه شدند عباس آنان را دید و به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مطلب را عرض کرد. حضرت فرمود: پیرمرد نیز داخل نمی شود، سپس حضرت آنان را فراخواند و آنان را دلداری داد و فرمود: خداوند آنان را به بهترین شکل در روز قیامت می آورد و داخل بهشت می شوند به صورت جوان نورانی و فرمود اهل بهشت جوانان بدون مو و سرمه کشیده اند.
بحار الانوار 16/295

جد خالد قسری زنی را بوسید، زن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرد، حضرت او را احضار کردند، او به کار خود اعتراف کرد و گفت اگر او هم می خواهد قصاص کند و مرا ببوسد من آماده ام، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب آن حضرت تبسم نمودند و فرمودند دیگر این کار را نکن. گفت نه، به خدا قسم دیگر نمی کنم. پیامبر از او گذشتند.
بحار الانوار 16/295

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرزن بی دندانی را دیدند و به او فرمودند پیرزن بی دندان داخل بهشت نمی شود. پیرزن گریه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند چرا گریه می کنی؟ گفت من دندان ندارم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند با این حالت داخل بهشت نمی شوی.
بحار الانوار 16/298

نظر فقهی مقام معظم رهبری درباره تقلید لهجه قومیت ها

۲۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ 03 Bahman 91 ، 16:28
امین داوری

یکی از بچه های شوخ و در عین حال کاری تو جبهه ها اکبر کاراته بود.اکبر کاراته، الاغ شیمیایی شده‌ای رو از خونه خرابه‌های آبادان پیدا و با کلی دوا درمون سرپاش کرد. یه خورجین انداخت روی الاغو روش نوشت: سوپر طلا، دربست به همه نقاط کشور!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 Bahman 91 ، 16:27
امین داوری

علیرضا قزوه و حوادث پس از انتخابات

 جوحی به حج واجب مـــــــــــــــاه رجب رسید


 هـــــــمراه شیخنـــا که به درک رطب رسیـــد
 می خواست تـــا شراب طهوری دهد به مـــا


 جوشیــــد آنقدر کـــــه به آب عنب رسیـــــــد


 صبحــــــی به منبر آمد و فرمود بـــاک نیست
 گر واجبـــــــــات رفت به مــــا مستحب رسید


 از نــــــو صلا زدند که مـــــــــا را وجب کـــــنند


 از رأی‌هــــا به شیخ همان یــک وجب رسیـد
 مشت و وجب بــــــــرای همین آفریده شـــد


 بـــــــی آنکه انتخاب شود منتخب رسیـــــد!


جمعی وضو نــــــــکرده دویـــــــدند در صفوف
 آخر نـــماز جمعه نخواندند و شب رسیــــــد


 صفین و نــــــهروان و جمل نوش جـــــانشان

 این کوفیان که مِهر علیــشان به سب رسید
 هر کــــــــس که دم زد از ادب مرد، حرف بود


 هر کـــــس که فحش داد به فیض ادب رسید

 بعد از سه مـــــاه شعبده رنگ و ننگ و زنگ
 آیینه شــکسته شـــــــــان از حلب رسیــــد


 شکر خدا که عـــــابد و زاهد به هم شدنـــد


 ایــــــــــــن از جلو در آمد و آن از عقب رسید
 دنبــــــال کرسی اند بر این سنگ آسیـــــــا


 دندان کرم خورده شـــــان تا عصب رسیــــد


 با غرب و شرق مسخره بــــازان یکی شدند
 نوبت به ریشـــــخند ســــــران عرب رسیــد


 گوســـــاله های سامری از طور آمـــــــــدند


 با سبـــــــــــز اشتری که بر آن بولهب رسید
 چیزی نبــود حاصــــــــل شان از هجوم وهم


 جز مشت ریسمـــان که به کام حطب رسید


 خاموشی ام مبین که در ایـــــــن آتش نفاق
 روحم به چشم آمد و جانم به لب رسیـــــــد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 Bahman 91 ، 16:23
امین داوری

به روز یه بحرینیه...                   رادیو میقات دانلود کلیپ صوتی      

+

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 25 Khordad 91 ، 11:07
امین داوری

یه روز یه اصفهانیه... جک جدید و بشدت جالب

دانلود کلیپ صوتی

یه روز یه لره...


سؤال: گفتن لطیفه های رایج در کشور چه حکمی دارد؟ پــاسخ

یه روز یه ترکه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 Esfand 90 ، 13:06
امین داوری