تصاویر و بیوگرافی اشخاصی که با فلسفه مخالفند
مواجهه علما و اندیشمندان اسلامی با مسأله فلسفه و عرفان بسیار متفاوت است. به عبارتی نمی توان علما را در این موضوع در یک طیف قرار داد. از طرفی برخی علما فلسفه و عرفان را در حد کفر پائین می آورند و فلاسفه و عرفا را کافر می دانند تا افرادی که کمی معتدل تر از گروه قبل قائل به کفر فلسفه و عرفان هستند؛ اما قائل به این هستند که خود فلاسفه و عرفا کافر نیستند. چون کفرآمیز بودن یک قول موجب کافر شدن قائل آن سخن نمی شود. و این عده از علما اعتقادشان این است که فلاسفه و عرفا خودشان متوجه کفر بودن سخنان خویش نیستند؛ بهمین خاطر کافر نیستند. در طرف دیگر این طیف نیز علمائی قرار دارند که به شدت از فلسفه و عرفان دفاع می کنند و حتی مدعی هستند که بدون فلسفه و عرفان تعداد زیادی از آیات و روایات فهم نمی شود و انسان بدون فلسفه و عرفان از فهم عمیق و حقیقت دین عاجز است. ما در این نوشتار قصد داریم بصورت مختصر به جریان شناسی موافقان و مخالفان فلسفه در حدود یک قرن اخیر بپردازیم.
اولین محل نزاع؛ نحوه ورود فلسفه به جهان اسلام
در زمان بنی عباس با تأسیس یک کتابخانه بزرگ به نام «بیت الحکمه» شروع به ترجمه آثار علمی و فلسفی از غیر مسلمانان شد. همین عامل باعث مخالفت عده ای با فلسفه شده است. چون در نظر این عده هدف از تأسیس «بیت الحکمه» بستن در خانه اهل البیت(ع) بود و اینکه کاری کنند که مردم به اهل البیت(ع) رجوع نکنند در مسائل علمی و عقدیتی خویش. همچنین می گویند فلسفه منشأء آن یونان بوده که افرادی کافر و مشرک این فلسفه را ابداع کرده اند؛ پس معلوم است که این فلسفه با دین نمی سازد چون فلسفه الحادی است.
حتی برخی از بزرگان فلسفه نیز به این امر اعتراف کرده اند. برای مثال علامه طباطبائی(ره) می فرماید: «در عین حال، حکومتهاى معاصر با ائمه هدى نظر به اینکه از آن حضرات دور بودند، از هر جریان و از هر راه ممکن، براى کوبیدن آن حضرات علیهم السلام و بازداشتن مردم از مراجعه به ایشان و بهرهمندى از علومشان استفاده مىکردند، مىتوان گفت که ترجمه الهیات و به منظور بستن در خانه اهلبیت علیهم السلام بوده است.»[1]
همچنین آیت الله مصباح نیز می فرماید: «عامل مهم دیگری که در راه رشد فرهنگ اسلامی به کار آمد عامل سیاسی بود: دستگاههای ستمگر بنی امیه و بنی عباس که به ناحق، مسند حکومت اسلامی را اشغال کرده بودند به شدت، احساس نیاز به پایگاهی مردمی در میان مسلمانان میکردند، و در حالی که اهل بیت پیامبر ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ یعنی همان اولیای به حق مردم، معدن علم و خزانهدار وحی الهی بودند، دستگاههای حاکم برای جلب افراد، وسیلهای جز تهدید و تطمیع در اختیار نداشتند. از این رو کوشیدند تا با تشویق دانشمندان و جمع آوری صاحب نظران، به دستگاه خویش رونقی بخشند و با استفاده از علوم یونانیان و رومیان و ایرانیان در برابر پیشوایان اهل بیت علیهم السلام دکانی بگشایند.
بدین ترتیب، افکار مختلف فلسفی و انواع دانشها و فنون با انگیزههای گوناگون و به وسیلهی دوست و دشمن، وارد محیط اسلامی گردید و مسلمانان به کاوش و پژوهش و اقتباس و نقد آنها پرداختند و چهرههای درخشانی در عالم علم و فلسفه در محیط اسلامی رخ نمودند و هر کدام با تلاشهای پیگیر خود شاخهای از علوم و معارف را پرورش دادند و فرهنگ اسلامی را بارور ساختند.»[2]
بزرگ ترین مخالف فلسفه، جریان «مکتب تفکیک»
جریان مخالفان فلسفه در تاریخ معاصر با مرحوم میرزا مهدی اصفهانی(1365-1303ق) شروع می شود. دو اثر معروف ایشان «ابواب الهدی» و «مصباح الهدی» در این زمینه می باشد. عنوان «مکتب تفکیک» اولین بار توسط محمد رضا حکیمی در نشریه کیهان فرهنگی شماره 12 که در اسفند 71 به چاپ رسید؛ به این جریان اطلاق شد.[7]
این تفکر بیشتر در خراسان امروزی رشد و نمو پیدا کرد. از همین رو بجز نام «مکتب تفکیک» به این جریان «مکتب معارفی خراسان» نیز گفته می شود.
شخصیت های معاصری که در نشو و نمو این تفکر نقش داشتند عبارتند از: سیدموسی زرآبادی(1353-1294ق)، میرزا مهدی غروی اصفهانی، شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی(1380-1305ق)، شیخ مجتبی قزوینی(1386-1318ق)، شیخ میرزاهاشم مدرس قزوینی(1339-1270ش)، سید ابوالحسن حافظیان(1360-1282ش)، میرزاجواد تهرانی(وفات 1368ش) و ... .
میراز مهدی اصفهانی
میراز مهدی اصفهانی طبق نقل خودش و شاگردانش، پس از آنکه فقه و اصول را در محضر اساتید گذراند و وارد وادی فلسفه و عرفان شد و در فلسفه و عرفان نیز پیش رفت؛ اما همچنان دلش آرام و قرار نداشت تا راهی مسجد سهله می شود و در آنجا به امام زمان(عج) متوسل می شود تا آنجائیکه سرانجام کاغذی به دست او می رسد که به زعم او از جانب امام(عج) بوده است که روی آن نوشته شده بود: «طلب المعارف من غیر طریقنا مساوق لإنکارنا» یعنی «طلب معارف از طریقی غیر از طریق ما [اهل البیت(ع)] مساوی است با انکار ما.» و از اینجاست که دل میراز آرام می گیرد و به این نکته می رسد که فلسفه و عرفان تماماً باطل است و برای کسب معارف باید رفت سراغ اهل البیت(ع) و از آیات و روایات بهره جست و از اینجا مخالف فلسفه و عرفان می شود.
اما علامه تهرانی(ره) در مورد میرزا مهدی اصفانی نظر دیگری دارد. ایشان در مکتوبات خطی خویش می نویسد: «آقا میرزا مهدی اصفهانی از شاگردان مرحوم آقا میرزا محمد حسین نائینی است ، در فقه و اصول ؛ و کمی نزد آقا سید احمد طهرانی کربلائی به سیر و سلوک مشغول بوده و نیز نزد مرحوم آقا سید جمال الدین گلپایگانی تردد داشته است ؛ ولی در صحت این راه دچار شک و تردید سختی می شود ؛ و در روزی در وادی السلام مکاشفه ای که نتیجه اینگونه شک و تردید است برای او حاصل می شود ؛ و آن را دلیل بر بطلان معرفت می گیرد ؛ و از آنجا به بعد سخت با عرفان و حکمت به ضدیت برمی خیزد و به مشهد مقدس می آید و اینجا را محل تدریس قرار می دهد و بر این اساس مکتبی نوین ایجاد میکند.
مرحوم آقا سید جمال الدین برای حقیر نقل کردند که چند نفر از شاگردان ما دچار خطا و اشتباه شدند ؛ و چون ظرفیت سلوک را نداشتند ما به هر گونه بود آنها را روانه ی ایران نمودیم ؛ از جمله آقا میرزا مهدی اصفهانی بود که مدتی با اصرار از ما دستور می گرفت و از جمله دستورها این بود که نوافل خود را به نحو نماز جعفر طیار بخواند ؛ او در وقتی چنین حالی پیدا کرد که به هر جا نگاه می کرد سید جمال می دید ؛ و ما هرچه خواستیم به او بفهمانیم این معنای حقیقت وجود نیست ؛ بلکه ظهوری است در یکی از مجالی امکانیه و چیز مهمی نیست ، نشد ؛ و این رؤیت را دلیل بر آن می گرفت که در عالم وجود حجت خدا ، سید جمال است ؛ و پس از خارج شدن از این حال ، برای او شک و تردید پیدا شد که آیا این سیر و سلوک حق است و یا باطل ؟ و روزی که در وادی السلام رفته بوده است در مکاشفه ای می بیند که حضرت بقیة الله ارواحنا فداه کاغذی به او دادند و در پشت آن کاغذ بخط سبز نوشته است : أنا الحجة ابن الحسن . خودش این مکاشفه را تعبیر به بطلان سیر و سلوک خود نموده ؛ و از آنجا از عرفان و پیمودن راه خدا زده می شود.
آقا سید جمال الدین می فرمودند : ما اسباب حرکت او را به ایران فراهم کردیم زیرا در دماغ او خشگی پیدا شده بود ؛ و هوای گرم نجف با ریاضت هائی که انجام داده بود ، برای او خطرناک بود.»[8]
همچنین آقای سید جلال الدین آشتیانی در شماره اول مجله کیهان اندیشه(مرداد و شهرویر64) در این زمینه نقل می کند: «این مخالفت با فلسفه در مشهد ، تاریخچه ای دارد و آن برمی گردد به زمان آقا میرزا مهدی اصفهانی که شاگرد میرزا حسین نائینی بوده است . او در ابتدا می رود و همان طریقه ی آخوند ملا حسینقلی همدانی و آقا شیخ محمد بهاری و آقا سید مرتضی کشمیری را انتخاب می کند . روزه زیاد می گیرد ؛ نماز زیاد می خواند ؛ اذکار وارد شده از أئمه را انجام می دهد ، مدتی این کار را می کند.
آقای خوئی برای من نقل کرد ؛ از آقای میلانی هم شنیدم که مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم اصفهانی که استاد آقای بروجردی رحمة الله علیه بود می گفت : مرحوم آقا میرزا حسین نائینی پنجاه دینار به من داد و گفت : ایشان را ببر ایران و معالجه اش کن ! ما آمدیم شمیران جائی گرفتیم . پس از مدتی حالش بهتر و سرانجام خوب شد . بعد می رود نزد مرحوم آقا میرزا احمد آشتیانی که شاگرد نائینی بود و با وی دوست بود و مهمان او می شود ؛ بعدها آقا میرزا احمد می گفت : شواهد الربوبیة را پیش من می خواند ؛ اما فهم مطالب فلسفی برایش از أصعب امور بود . در ابتدا چنین عقایدی را نداشت ؛ اما پس از آن که به اصفهان رفت کار به جائی رسید که از عرفان سرخورد و به جان فلسفه افتاد.»[9]
البته از قول آیت الله بهجت(ره) نیز نقل شده که ایشان فرمودند: «ایشان در اواخر عمر ، از آنچه در مورد فلسفه و فلاسفه گفته بود ، برگشته بود و این معنا برای من ثابت شده است.آقای خمینی می فرمود : [آقا میرزا مهدی] می خواست دست مرا ببوسد...»[10]
مبانی فکری میرزا مهدی اصفهانی
1- میراز مهدی اصفهانی(ره) فلسفه و اسلام را در تباین و تضاد کامل می داند. برای نمونه می گوید: «فلاسفه اسلام منهدم کننده اسلام هستند نه خادمان اسلام.»[11] یا برای مثال می گوید: «تمام دستآورهای شریعت با همه قواعد فلسفی تناقض دارد.»[12] وی هیچ وجه جامعی را میان علوم بشری و علوم الهی نمی پذیرد و حتی علوم بشری را مباین علوم الهی می داند.[13]
2- میراز مهدی بر این باور است که عقل حقیقتی نوری و خارج از انسان است.
3- ایشان اصل علیت را به طور کلی منکر است. در کتاب «مصباح الهدی» می نویسد: «لأنّ أکبر المقاییس و أحسنها قیاس البرهان و هو مؤسسة علی العلّیة و المعلولیة و هی مؤسسة علی قیاس الواجب بالممکن و النور بالظلمة و العلّیة من أصلها باطلة فأحسن الأقیسة أقبحها»[14]
آیت الله جوادی در نقد این نظریه می فرماید: «کسی که واقعاً علیت را قبول نداشته باشد و استدلال منطقی را عین ضلالت بداند و اساساً استدلال را مفید علم نداند چگونه میشود با او بحث کرد؟ آیا چنین فردی میتواند با خودش بنشیند و فکر کند و آرا و افکار دیگران را نقادی و جرح و تعدیل کند؟ کسی که منطق استدلالی را طرد کند و علیت را منکر شود و رابطه علّی و ضروری میان مقدمات و نتیجه را نپذیرد در واقع با تفکر خود مشکل جدی دارد، زیرا نمیتواند فکر کند، چون فکر کردن آن است که مقدماتی ترتیب داده شود و از آنها نتیجهای گرفته شود. اگر ربط ضروری و علّیت میان مقدمات و نتایج نباشد، از هر مقدمهای هر نتیجهای را میتوان انتظار داشت، زیرا شانس و تصادف حاکم است؛ نه ربط علّی و ضروری.
اگر قیاس برهانی قبیحترین شکل استدلال باشد، چگونه ایشان آرا و اقوال فاسد و مغالطی و باطل دیگران را طرد و انکار میکنند؟ آیا جز از طریق استدلال و نشان دادن فقدان پایه منطقی برای آنها؟ اساساً بیان سابق الذکر ایشان در طرد و انکار تمسک به أقیسه، خود یک استدلال و قیاس منطقی است، زیرا از عدم صحت رابطه علیت و ناروایی قیاس واجب به ممکن به لزوم وانهادن برهان عقلی و ترک استدلالِ قیاس، استدلال کرده است؛ یعنی استدلالی منطقی کرده که نباید استدلال منطقی کرد!»[15]
4- مکتب تفکیک در عین پذیرفتن عقل و همراهی با آن، با عقل فلسفی و منطقی نیز مخالف است. اما نکته این است که وجه تمایز این دو نوع عقل را به خوبی و وضوح مشخص نمی کند. بخاطر همین مخالفت با عقل فلسفی و منطقی روش برهانی را برای معرفت الهی ناتمام می داند. و معرفت خداوند متعال را بدیهی و نه استدلال معرفی می کند. برای اینکه وجود خدا، امروی مشکوک و مجهول نیست تا محتاج اثبات و اقامه برهان ان و لم باشد.[16]
البته این نکته را عرض کنم که آیت الله ری شهری فرموده اند در دیداری، از آیة الله بهجت درباره ی آیة الله میرزا مهدی اصفهانی پرسیدم. ایشان پاسخ دادند :
« ایشان [ آقا میرزا مهدی ] در اواخر عمر ، از آنچه در مورد فلسفه و فلاسفه گفته بود ، برگشته بود و این معنا برای من ثابت شده است.»
آیة الله ری شهری ، زمزم عرفان ، ص 134
محمدرضا حکیمی
پس از نگاه میراز مهدی اصفهانی(ره) نسبت به فلسفه و عرفان، آقای محمدرضا حکیمی دیدگاه ملایم تر و معتدلتری نسبت به این علوم دارد.
ایشان در عین پذیرفتن فلسفه و عرفان و اینکه این علوم، علوم ضروری و مفیدی هستند که باید عده ای به دنبال یادگیری آن باشند؛ اما فلسفه و عرفان را مانند علومی همچون فیزیک و شیمی و ریاضی می داند که در عین حالی که علوم مفیدی هستند؛ اما در معرفت دینی ما تأثیری ندارند. به عبارتی ایشان قائل به این هستند که نباید با مبانی فلسفی و عرفانی به سراغ دین و آیات و روایات رفت و اگر با عینک فلسفه و عرفان دست به تفسیر و تأویل آیات و روایات بگشائیم؛ به نوعی دچار تفسیر به رأی و تفسیر و تأویل های نابجا شده ایم.
حکیمی در سال 1375 شمسی کتابی تحت عنوان مکتب تفکیک چاپ و منتشر می کند که برخی از بخشهای آن نیز قبلاً در مجلهی کیهان فرهنگی انتشار یافته و مورد علاقه بسیاری از خوانندگان آن مجله قرار گرفته بود.
اصطلاح «مکتب تفکیک» با انتشار کتاب محمدرضا حکیمی که تحت همین عنوان تألیف شده بیشتر مطرح گشت و مورد توجه قرار گرفت. او در این کتاب چنین ادعا میکند که:
«واژه تفکیک را اینجانب از سالها پیش دربارهی این مکتب پیشنهاد کردم و به کار بردم و امروز اصطلاح شده و معروف گشته است. در اینجا باید از باب توضیح بیفزایم که این مکتب به جز جداسازی سه جریان شناختی از یکدیگر بُعد دیگری نیز دارد و آن بیان معارف ناب و سرهی قرآنی است، بدون هیچگونه امتزاجی و التقاطی و خلطی و تأویلی، از نوع تأویلهایی که میدانیم و همین خود جوهر غایی این مکتب است.»
حکیمی در ادامه میگوید:
«پس بیان معارف قرآنی در مکتب تفکیک جزء عناصر اصلی است بلکه اصلیترین عنصر است و استاد ما رضواناللّه علیه (یعنی حاج شیخ مجتبی قزوینی) دورهی کتابی را که در این مقصود از نوع تألیف عام اهل این مکتب نوشت بیانالفرقان نامید به معنی تشریح تفاوت و تبیین فرق و فاصله میان سه مشرب و مکتب معروف و او در بیانالفرقان نمیخواست کتابی فلسفی و عرفانی بنویسد... بلکه درصدد بود تا به قدر ضرورت به مطالب اشاره کند و سپس مبانی معارف قرآنی را تشریح نماید و بدینگونه نام «مکتب تفکیک» از تعبیر تداعیگر «بیانالفرقا» نیز الهام یافته است.»[17]
ادعای مساوی بودن اسلام با «مکتب تفکیک»
حکیمی در همین کتاب با ادعای مساوی بودن اسلام و «مکتب تفکیک» می نویسد: «... بدینگونه واقعیت جریان تفکیک امری است مساوی با خود اسلام و ظهور آن یعنی قرآن و حدیث و سنّت معارف قرآن و تعالیم اهل بیت(ع) و خلاصه هرچه از ثقلین استفاده شود بدون هیچگونه اقتباس از کسی و مکتبی و بدون هیچگونه نیازی به اندیشهها و نحلهای همین و لاغیر. و این مقتضای شناخت اخلاقی و قرآنی مستقل است که به سائقه فطرت و بر شالودهی گردشهای ایمانی در گروندگان وجود دارد.»[18]
حجت الاسلام سید جعفر سیدان
یکی از تقریرهای «مکتب تفکیک» مربوط به حجت الاسلام سیدان می باشد. ایشان در زمینه عقل و ادراکات عقلی نظریه «عقل بین یا فطری» و «عقل غیر بین یا غیر فطری» را ابداع کرده اند. در توضیح نظر ایشان باید گفت که از نظر ایشان عقل به دو دسته «عقل بین یا فطری» و «عقل غیر بین تقسیم» می شود: «عقل بین یا فطری» مربوط به مسائلی است که عقلا عموماً در آن اتفاق نظر دارند. اما «عقل غیر بین یا غیر فطری» مربوط به مسائل اختلافی است. سپس ایشان می افزاید که محصولات «عقل غیر بین» به علت اختلافی که در آن وجود دارد قابل اطمینان نیستند؛ به خلاف مدرکات «عقل بین» که قابل اعتماد و اطمینان هستند.[19]
البته همانطور که بسیار واضح است و خود نویسنده نیز بدان تصریح می کند؛ این است که مدرکات «عقل بین» بسیار کم و قلیل هستند و مدرکات «عقل غیر بین» بسیار زیاد.
نظر بعدی ایشان در تضاد بین عقل و نقل است که قائل هستند اگر محتوای آیه یا روایتی با یک محصول «عقل بین» در تضاد بود چاره ای جز تأویل محتوای آیه و روایت به مطلبی قابل قبول و موافق «عقل بین» نداریم. اما اگر با محصول «عقل غیر بین» در تضاد بود؛ محصول عقل را کنار گذاشته و به ظاهر نقل پایبند می شویم.
در نهایت با توجه به اینکه اکثریت قریب به اتفاق مطالب فلسفی از محصولات «عقل غیر بین» هستند؛ نتیجه می گیرد که پس مطالب فلسفی قابل اعتماد و اطمینان نیستند و نمی تواند مبنائی برای اعتقادات ما باشد.
ایشان در جواب به این مسأله که همانطور که اختلاف فقهاء باعث بطلان فقه و فقاهت و اجتهاد نمی شود؛ اختلاف بین فلاسفه نیز موجب بطلان فلسفه و تعقل نمی شود می نویسد: «اگر گفته شود اختلاف فلاسفه در مسائل مختلف را نمی توان دلیل بر نادرستی و عدم اطمینان به روش فلسفی دانست همانطور که اختلاف فقهاء را نمی توان دلیل بر نادرستی فقه و فقاهت بشمار آورد.
گوییم: مقایسه بین روش فلاسفه و فقهاء در جهت مورد نظر، مقایسة صحیحی نیست، زیرا:
اولاً: فلاسفه مدعی قطع به واقع و رسیدن به حقیقت می باشند؛ ولی با توجه به اختلاف شدیدشان با یکدیگر با توجه به آنچه گفته شد قطع آور نخواهد بود، اما فقها مدعی قطع نبوده و اختلافشان چیزی را بر خلاف مدعای آن ها ثابت نمی کند بلکه می گویند که استنباط ما در بسیاری از موارد برایمان اطمینان آور است.
ثانیاً: فقهاء، براساس تکلیفی که دارند عمل نموده اند، تکلیفی قطعی و یقینی، و آن مراجعه به کتاب و سنت و فرموده های عترت است. تمسک به دو ثقل عظیم جسته اند و اگر در استنباط آن ها اشتباهی پیش آید معذورند، چه این که راهی جز این ندارند.
به خلاف فلاسفه که مدعی رسیدن به واقع می باشند و چون در ارتباط با عقاید و معارف هستند باید راهشان یقینی باشد و اگر یک در هزار احتمال خلاف واقع دهند، باید از آن اعتقاد صرف نظر نموده و واقع را همانطور که هست به اجمال و ابهام و هر آنچه که هست معتقد گردند بلکه با توجه به پذیرش وحی باید به تدبر در وحی بپردازند.»[20]
مهدی نصیری
مهدی نصیری را می توان آخرین و جدیدترین فرد از گرایش «مکتب تفکیک»، قلمداد کرد. ایشان کتابی دارد با عنوان «فلسفه از منظر قرآن و عترت» که به تبیین مواضع خویش در این زمینه پرداخته است. همچنین ایشان مدیرمسئول فصلنامه معرفتی-اعتقادی «سمات» است.
نصیری همچنین در عرصه رسانه و مناظرات نیز با اهالی فلسفه بسیار فعال عمل می کند. برای نمونه می توان از 2 جلسه مناظره ایشان با حجت الاسلام غرویان در برنامه زاویه که از شبکه 4 سیما پخش شد؛ یک جلسه مناظره با حجت الاسلام رهدار پخش شده از همان برنامه، و سایر مناظرات ایشان در محافل علمی و دانشگاهی یاد کرد.
چند وقتی است که بین ایشان و حجت الاسلام وکیلی مناظره مکتوبی در مورد مطالب مختلف فلسفی عرفانی در گرفته است که تا کنون حدود 10 قسمت از این مناظره مکتبو منتشر شده است.(8 یادداشت از حجت الاسلام وکیلی و 2 یادداشت از آقای نصیری).[22]
در سال گذشته نیز در ایام دهه محرم، پیرامون رفتار مرحوم سید هاشم حداد از عرفای معاصر در ایام عاشورا مناظره مکتوبی بین ایشان و آقای وکیلی در گرفت.[23]
لینک های مرتبط: محمدرضا حکیمی کیست و چگونه می اندیشد
جزئیات دیدار منتقد مکتب تفکیک با مقام معظم رهبری
-------------------------------------------------------
[1] - بررسی های اسلامی ج2 ص173
[2] - آموزش فلسفه ج1 صص30-29
[3] - همان
[4] - مجموعه آثار ج22 ص697
[5] - تقریرات فلسفه ج1 ص87
[6] - صحیفه امام (ره) ج18 ص263
[7] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/14558
[8] http://www.maarefislam.net/yadashthayekhati/jongha/jong15/images/jong15-81.gif
و http://www.maarefislam.net/yadashthayekhati/jongha/jong15/images/jong15-82.gif
[9] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/25290
[10] - آیة الله ری شهری ، زمزم عرفان ، ص 134
[11] - تقریرارت میرزا مهدی اصفهانی ص25
[12] - همان ص178
[13] - میرزا مهدی، معارف القرآن ص39
[14] - مصباح الهدی ص6
[15] - منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، صص8-177
[16] - تقریرات میراز، نسخه مخطوط، صص34-13 و توحیدالامامه ص77
[17] - محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک ، چاپ 1375، ص ص 159-160
[18] - همان ص187
[19] - میزان شناخت، سید جعفر سیدان، انتشارات طوس، مشهد، صص3-12
[20] http://www.seyyedan.com/Files/html/mizaneshenakht/mizaneshenakht.htm
[22] - جهت مطالعه کل یادداشت ها ر.ک به: http://www.erfanvahekmat.ir/document/document-3
[23] - جهت مطالعه کل یادداشت ها ر.ک به: http://www.erfanvahekmat.ir/document/document-4