واکاوی اندیشه شیخ فضل الله نوری
واکاوی اندیشه شیخ فضل الله در مشروطه مشروعه
مصلح زمان آگاه و غرب شناس
ناظم الاسلام کرمانی مینویسد: به شیخ نوری گفتم«ملای سیصد سال قبل به کار امروز مردم نمیخورد» و شیخ بلافاصله بر کلامم تکمله زد که: خیلی دور رفتی!بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد.
مصلح زمان آگاه و غرب شناس
آیت الله شیخ فضل الله نوری اندیشمندی ژرف نگر و مبارزی ثابت قدم بود و جمع این دو صفت از او، شخصیتی دانای راز و شناسای اسرار ساخته بود که نظیرش در میان سیاستگران دو قرن اخیر ایران کمتر یافت میشود. او با بصیرتی عارفانه وفطانتی مومنانه در اعماق ژرف تحولات نوین ایران مینگریست و چیزی را در آن خشت خام میدید که بسیاری، در آینه روزگار هم نمیدیدند. او که هوای نام و ننگ را از سرش بیرون کرده بود، به ترسیم خط تاریخی جاودانه ای همت گماشت که اگر در اوراق پریشان تاریخ معاصر ما جای نمی گرفت، وجدان تاریخ، ما را به هزار گونه سستی و اهمال نکوهش میکرد.
زمان آگاهی و غربشناسی
ناظم الاسلام کرمانی مینویسد:به
شیخ نوری گفتم«ملای سیصد سال قبل به کار امروز مردم نمیخورد»و شیخ بلافاصله بر
کلامم تکمله زد که:خیلی دور رفتی!بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد.ملای
امروز باید عالم به مقتصیات وقت باشد،باید مناسبات دول[-سیاست جهانی]را نیز عالم
باشد.» آیت اللّه حاج شیخ حسین لنکرانی،ضمن اشاره به روابط خاص شیخ با حاج میرزا
عبد الغفار خان نجم الدوله(ریاضیدان و منجم نامدار و دانشمند ذوفنون عصر قاجار)
میگفت: «اوراق و نشریاتی که در خارج کشور نشر مییافت و ارتباط به اسلام و ایران
داشت،به وسیله مرحوم نجم الدوله تهیه میشد و همراه با ترجمهء آن قسمت از آنها که
به زبانهای غیرشرقی نوشته شده بود،تحویل مرحوم شیخ میگردید.» ضمنا شنیده میشد که
حاج نجم الدوله رابط شیخ با سید جمال الدین اسدآبادی همدانی معروف بوده اند.به
گفته وی: «برای عدم کشف این وضع،ارتباط شیخ با نجم الدوله به شکل مجلس درس انجام
مییافته،او در خدمت شیخ از فقه و اصول و کلام بهرهمند میشده و شیخ هم علم نجوم
و هیأت را که خود در آن سابقه داشته به وسیله مباحثه با این منجم هیوی معروف،تکمیل
میکرده است.»
در تأیید سخنان عبد العظیم علیه السلام در صدر مشروطه،راجع به ماهیت مکاتب غربی نظیر ناتورالیسم و…)با مندرجات رسالهء سید جمال الدین در رد نیچریه وجود دارد،شاهد مثال آورد.همچنین به گفته لنکرانی باید افزود که شیخ،برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا درباره ایران،در اواخر عمر خویش از میرزا محمد خان قزوینی معروف بهره میگرفت که خود زمانی نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر میبرد.در همین زمینه،نامه مهمی از قزوینی به شیخ وجود دارد که در آن،قزوینی ضمن تأکید بر امتیاز خاص روحانیت شیعه بر مقامات کلیسا(در رهبری نهضتهای رهاییبخش و عدالتخواه)،شرحی زباندار از مصادرهء اموال کلیسا و اخراج اسقف بزرگ پاریس در همان ایام توسط دولت فرانسه،و موافقت مردم آن کشور با این امر،به شیخ نوشته و شاید به طور ناخواسته،توجه شیخ را به ماهیت ضد دینی فرهنگ و تمدن غرب،جلب کرده است.
شعار اصلی انقلاب فرانسه،این بود: نه قانون،نه شاه!نه خدا! (Ne Roi,Ne Loi,Ne Dieu) و انقلابیون شعار میدادند: تا وقتی روده های آخرین فرمانروای مستبد،با آخرین کشیش به دار کشیده نشود،مردم به آزادی نخواهند رسید! و جناب قزوینی هنگام نگارش این نامه، نمیدانست که نفوذ رگه های فرهنگ«اومانیستی-فراماسونی»انقلاب فرانسه در میان جناح تندرو مشروطه،نهایتا کار را به جایی خواهد رساند که مخاطب عالی مقام وی در این نامه (شیخ فضل اللّه)،سرنوشتی به مراتب بدتر و فجیع تر از رئیس اسقفان پاریس خواهدیافت! اشاراتی که شیخ فضل اللّه در لوایح عصر مشروطه،درباره«خرد گسسته از وحی»اروپاییان عصر خویش دارد و تحلیل عمیقی که از ماهیت مکاتبی چون نهیلیسم،ناتورالیسم،سوسیالیسم و آنارشیسم به دست میدهد و آنها را به رغم اختلاف در لفظ،معنا متحد شمرده و سر و ته یک کرباس میشناسد،دلیلی است روشن بر عمق درک او از«بنیان واحد»ایدئولوژیهای غرب جدید:اومانیسم.
فی المثل میفرماید: غربیها«مهمی جز تکمیل حس ظاهر و قوای نکرویه ندارند و عقولشان مغطی به اغطیهء کثیرهء کثیفه شده»است. یا: «در این عصر ما فرقه ها پیدا شده اند که بالمرّه منکر ادیان و حقوق و حدود هستند. این فرق مستحدثه را،برحسب تفاوت اغراض،اسمهای مختلف است: آنارشیست،نهیلیست، سوسیالیست،ناطورالیست،بابیست؛ و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثاره[برانگیختن] فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کرده اند،هر جا که هستند،آنجا را آشفته و پریشان میکنند. سالهاست که دو دستهء اخیر از اینها،در ایران پیدا شده و مثل شیطان، مشغول وسوسه و راهزنی و فریبندگی عوام اضل من الانعام هستند. یکی فرقهء بابیه است و دیگر فرقه طبیعیه. این دو فرقه،لفظا مختلف است و لبّا[-در باطن]متفق هستند و مقصد صمیمی آنها نسبت به مملکت ایران،دو امر عظیم است: یکی تغییر مذهب،و دیگری تبدیل سلطنت[از صورت و ظاهر اسلامی آن به صورت و باطن صددرصد ضد اسلامی].»
اهل نظر،تعریفی را که شیخ در رسالهء تذکره الغافل،از
مشروطه(سکولار) به دست داده، دقیقترین تعریف شمرده اند:«…برادر عزیزم،بدان که:
حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان،به انتخاب خود رعایا،در مرکز
مملکت جمع شوند و اینها هیأت مقننه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و
قانونی مستقلا مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضای عصر،به عقول ناقصهء
خودشان،بدون ملاحظهء موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر،بلکه هرچه به نظر اکثر آنها
نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند…» اشارات فوق،به خوبی نشانگر
آشنائی کلان و عمیق شیخ با تفکر و تمدن سکولار غربی است.شیخ،خاصه در اواخر عمر، با
قاطعیت هر نوع برخورد انفعالی در برابر امواج فکری و سیاسی جدید را محکوم میکرد و
شریعت جاوید نبوی(ص)را،تحت هیچ عنوان و بهانهای نظیر عنوان فریبای«مقتضیات عصر»،
تغییرپذیر نمی دانست.
اصلاحگر عصر مشروطه
شیخ، ،در مقدمات ایجاد و تحصیل
آنچه که بعدها به نام«مشروطیت»معروف شد، نقش اساسی داشت و به این معنا،عموم مورخان
اشاره دارند. پس خود را در حفظ و پاسداری از آنچه که دستاورد نهضت ملت(قیام
عدالتخانه)میانگاشت.موظف میشمرد و برخلاف برخی از رهبران که در برابر فشار و
تهدید گروههای تندرو و جریانات سکولار جا میزدند،با تمام توان می ایستاد و می
کوشید مانع انحراف نهضت از راست راه ملی و اسلامی آن به چپ و راست گردد.
برای آشنایی با نقش اصلاحی که شیخ فضل اللّه در طول جنبش مشروطه ایفا کرد،بایستی روند پرنشیب و فراز این جنبش را از آغاز تا زمان شهادت شیخ،مورد دقت و ملاحظه قرار داد:جریانی که به نام مشروطه در تاریخ کشورمان معروف شده،خود مسبوق به نهضت اصیل، اسلامی و مستقل عدالتخانه بود که رهبری آن به عهدهء علمای دین(بالاخص شیخ فضل اللّه) قرار داشت و مقصد عمده اش نیز تأسیس عدالتخانه بود،یعنی تأسیس مجمعی از نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات مردم که به شور بنشینند و برای دوایر دولتی،قانون بنویسند،تا به خودکامگی های دولت و دربار پایان داده شود.هجرت شیخ و سیدین به قم در صدر مشروطه به همین منظور انجام گرفت و صدور دستخط تأسیس مجلس شورای اسلامی از سوی مظفر الدین شاه نیز دستاورد همین حرکت بود.
مع الاسف همزمان با هجرت علما به قم،با کارگردانی سفارت انگلیس و ستون پنجمشان در داخل کشور،طرح کشاندن مردم ساده و غافل(یا شکمباره)به سفارت ریخته شد و استعمار بریتانیا به دسایس معمول خود شدت بخشید و برای نسخ و نابودی آن قیام اسلامی-مردمی،از طریق سیاست خطرناک مسخ و انحراف وارد شد…. نقشهء مزبور به زودی شعار همه کس فهم و ریشه دار عدالتخانه را،جایگزین شعار وارداتی،چند پهلو و متشابه مشروطه ساخت.نیز به یاری کاردار سفارت،در دستخط شاه محتضر(مورخ ۱۶ جمادی الثانی ۱۳۲۴ ق)مبنی بر اجازهء تأسیس مجلس شورای اسلامی دست برده و درست در بحبوحه به بار نشستن نهضت عدالتخواهی،قید«اسلامی»را برای همیشه(در دوران مشروطه)ازعنوان مجلس حذف کردند! سپس هم مانع تثبیت عنوان«مشروعه»به جای«مشروطه»شدند و این البته آخرین گام انحرافی در مسیر نهضت ملت نبود…
مشروطه وارداتی،در نظر طراحان اصلی آن،کپیه ای از لیبرال دموکراسی غربی بود که بر مفهوم فراماسونری،لیبرالیستی شعار آزادی-برابری-برادری(و نه مفاهیم محصل اسلامی آنها)تکیه داشت و از حیث قانونگذاری،تعیین و تنظیم روش زیست انسانها،اهوای نفس اکثریت را،به نحوی قانونمند،جایگزین تشریع الهی میساخت.و پیداست که چنین مشروطه ای -به قول شیخ-آبش با«شرع»و«مشروعه»در یک جوی نمیرفت.اما باید توجه داشت که مشروطه بازان صدر مشروطه،به صراحت و یکبارگی،پرده از مقاصد و مطامع حقیقی خویش برنمی گرفتند و باطن شیطانی رژیم مطلوب خود را-که در طغیان نسبت به حق،از«استبداد فردی و بینقاب چند هزار ساله»پیشی میگرفت-رو نمیکردند و به قول کسروی:«تا دیری سخن از شریعت و رواج آن میرفت و انبوهی از مردم میپنداشتند که آنچه خواسته میشود همین است.»
ولی با گذشت زمان،که بازار هتاکی به ساحت احکام الهی و جسارت به علما در روزنامه ها و شبنامه ها و میتینگهای مشروطه چیان بالا گرفت و متهمان به بابیگری و متظاهران به فرنگی مآبی صحنه گردان حوادث شدند-مشروطهء سفارت پرورده پوست انداخت و باطن حقیقی خود را تا حدود زیادی آشکار ساخت.در نتیجه،شیخ نوری نیز که از مدتها پیش،نگران انحراف نهضت و تباهی ثمرات قیام ملت بود،نوای انتقاد دیرینه و فزایندهء خویش علیه مفاسد همزاد یا نوزاد مشروطه را،به فریاد رسای اعتراض بدل ساخت و رسما در برابر مشروطه چیان افراطی موضع گرفت و نهایتا با همفکران خویش در حضرت عبد العظیم علیه السلام تحصن گزید و به نشر لوایح روشنگرانه و طرح شعار مشروطهء مشروعه پرداخت و اعلام کرد که قانون اساسی باید دقیقا و کاملا با موازین شرع«تطبیق»شود،و این تطبیق نیز،کار«کارشناسانه»می طلبد که آن هم جز از«فقهای پارسا»برنمیآید. لزوم پایبندی شاه به«طریقهء حقه تشیع اثنی عشری»،نظارت فائقهء مجتهدین بر مصوبات مجلس،شرط فقاهت در قاضی،و…اصولی بود که با مجاهدات پیگیر شیخ در متمم قانون اساسی گنجانده شد.
مرحلهء بعدی جریان مشروطیت،با انحلال خونین مجلس شورای اول و قلع و قمع هواداران مشروطه به دست محمد علی شاه آغاز شد که افکار عمومی هم-به علت نفرت از هرج و مرج و آشوب فزاینده ای که توسط جناح تندرو مشروطه در کشور پدید آمده و زندگی را بر همگان مشکل کرده بود-نسبت به اقدام شاه،سکوت بلکه مساعدت نشان داد.در این مرحله،شیخ با استفاده از فرصت پیش آمده،به تحریم مشروطهء مطلقه،و تلاش برای احیای عدالتخانه(مجلس شورا با اختیارات و مسئولیت«محدود»به حدود اصلاح«دوائر دولتی»)برخاست. اقدام مزبور،ناشی از آشنایی کامل شیخ با ماهیت صحنه گردانان غربزدهء مشروطه و دسایس استعمار در آن برهه حساس بود. تأثیر شدید اقلیت فراماسون و منحرف مجلس اول بر اکثریت مسلمان اما مشتبه آن،سازش امثال سردار اسعد(تجدیدگر مشروطه)با قدرتهای استکباری و حمایت صریح روس و انگلیس از مشروطه و جناح تندرو آن در دوران مرسوم به استبداد صغیر،و بالاخره یأس شیخ از اصلاح غائله به شیوهء«قانونی و مسالمتآمیز»او را نهایتا به درگیری حاد و بی برگشت با مشروطهء وارداتی کشانید. این مرحله،چندی پس از انحلال مجلس اول آغاز شد و تا قتل شهید نوری و ملا محمد خمامی و…،و انزوا و تبعید برخی دیگر از علما،ادامه یافت.
نکته قابل توجه،این است که شیخ،حتی در استبداد صغیر نیز مخالف وجود مجلس شورا و مشروطه(به معنی تحدید استبداد و مهار آن توسط شورایی از عقلای ملت)نبود.بلکه،به قول خود:«مشروطه مشروعه و مجلس محدود»میخواست. لذا چند روز پس از انحلال مجلس اول،به شاه تأکید کرد: «مشروطه باید باشد،ولی مشروطهء مشروعه و مجلس محدود،نه هرج و مرج.» مخالفت صریح و بی پروای شیخ با مشروطه و مجلس در اواخر عمر،ممکن است در نگاه ابتدایی، نوعی عدول آشکار از(حتی)مواضع پیشین وی(-مشروطهء مشروعهء)تلقی شود. درحالیکه اگر نیک دقت کنیم، شیخ نسبت به مشروطه(در شکل غربی آن) از روز نخست، تأملهای جدی و اصولی داشت و قائل به اصلاحات اساسی(بر وفق اصول و مبانی اسلام) در آن رژیم وارداتی بود. علاوه،معتقد بود که فتنه گران و غوغاسالاران، با بلوا آفرینی خود،فرصت و امکان اصلاحات قانونی را از دولت و ملت میگیرند و راه را بر سلطهء دشمنان استقلال و آزادی ایران هموار میسازند. مع الأسف،جناح تندرو با شهر آشوبی هایش در مشروطهء اول، و بند بست با روس و انگلیس برای براندازی حکومت مرکزی در دوران موسوم به استبداد صغیر، نشان داد که نگرانی شیخ و همفکرانش بی اساس نیست، و اسفبارتر آنکه: روس و انگلیس در اولتیماتومی که در فترت مزبور(به حمایت از مشروطه)به محمد علی شاه دادند، بر عفو و آزادی عمل مشروطه چیان تبعید شده اصرار داشتند، و مفهوم این امر آن بود که باز باید بساط تندروی ها و بلواگری های مشروطهء اول تجدید شود، و این چیزی نبود که شیخ و مصلحان همفکر وی،به هیچ وجه آنرا برتابند.
در توضیح و تأیید آنچه گفتیم(عدم عدول شیخ از آرمان عدالت و
شورا)، باید خاطر نشان سازیم: شاه در دستخطی که(پس از تظاهرات باغشاه بر ضد
مشروطه)در اواسط دوران استبداد صغیر خطاب به شیخ و علما صادر کرد قول داد که «در
نشر عدالت و بسط معدلت،دستور العمل لازم»را صادر کند و از آنان خواست مردم را از
عزم ملوکانه به«نشر معدلت و رعایت حقوق رعیت و اصلاح مفاسد به قانون دین مبین
اسلام حضرت خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم اطلاع» دهند. در پی این امر
نیز،«مجلس شورای کبرای مملکتی»در ذی قعدهء ۱۳۲۶ ق گشایش یافت تا به صورت قائم
مقام مجلس شورای مشروطه عمل کند.
شیخ در نامه به علمای مازندران(۵ ذی قعدهء
۱۳۲۶) ضمن مژده افتتاح مجلس مزبور(متشکل از جمعی از وزرا و رجال و تجار«محترم عاقل
دانشمند خیرخواه دولت و ملت»)، اظهار امیدواری کرد که: «ان شاء اللّه منبعد آنچه
راجع به قوانین عامه و معدلت تامّه است در این دارالعدالهء مبارکه مذاکره و اقدام
خواهد گردید.» مسلما اگر شورش تبریز و دست خارجی، میگذاشت اوضاع کشور به حال عادی
بازگردد، شیخ با حمایت«مشروط»از این مجلس، میکوشید اهداف عدالتخواهانه اش را به
دست اعضای آن تحقق بخشد…مع الاسف تلاش صادقانه و جدّی شیخ در این مرحله به علل
گوناگون، همچون: عملکرد بد و غارتگرانهء بخشی از قشون اعزامی به تبریز ،تعلل عمدی
صاحب منصبان روسی قزاقخانه(که محرمانه از سوی روسیه به آنان«دستور ایست»داده شده
بود) در دفع هجوم نیروهای مشروطه به پایتخت، و نااستواری شاه در مقابل فشار شدید
روس و انگلیس، و امید واهی او به کمک تزار،به نتیجهء مطلوب نرسید و با فتح و اشغال
نظامی تهران عناصر مرعوب یا مزدور روس و انگلیس نظیر سپهدار تنکابنی و سردار اسعد
بختیاری(که مع الأسف،حتی بیحضور مؤثر جناح مشروطه خواهان پاکدل و سلیم النفس
نظیر شادروان ستار خان انجام گرفت) محمد علی شاه از سلطنت خلع و میدان برای تاخت و
تاز دیگران و شهادت فجیع شیخ بازگردید…
نویسنده: علی ابوالحسنی (منذر)
عمارها