این روزها، جمعیت زیادی از سراسر کشور در قالب کاروانهای راهیان نور به مناطق عملیاتی جنوب کشور سفر میکنند. راهیان نور ظرفیت بزرگی است برای تجدید خاطره و بیعت مردم با سالهای دفاع مقدس و مخصوصا با شهدای جنگ تحمیلی.
یکی از مواردی که باید در راهیان نور مورد توجه جدی قرار گیرد، مساله روایتگری و خاطرهگویی است. من یک مشکل جدی با بعضی خاطرهگوییها دارم، چند سالی است که احساس میشود بعضی وقتها روایتگری دفاع مقدس، کم کم دارد به سمت اغراق و خاطرات فرازمینی و غیبی حرکت میکند! البته منظورم این نیست که نقش امدادهای غیبی و ایمان رزمندگان و بسیجیان را در دفاع مقدس نادیده بگیریم، اما نگاه تک بعدی به جنگ، بدون در نظر گرفتن عوامل مختلف، کار خوبی نیست.
به نظر من، ما اگر بتوانیم همین خاطرات روزمره و ساده زندگی بسیجیان و رزمندگان را ثبت و ضبط کنیم و پای صحبت و خاطرات خانوادههای آنها بنشینیم، آنقدر کتاب و مجله و نشریه و فیلم و سریال تولید میشود که دیگر نیازی به خیالبافی و اغراقگویی نیست.
یک نکته دیگر اینکه، خاطرهگویی فقط مختص به شب عملیات نیست، یک بسیجی از لحظهای که با خانوادهاش خداحافظی میکرد و غم فراق و اشک و بغض و آه سینهاش را پنهان میکرد و به پادگانهای آموزشی وارد میشد تا وقتی که به خط مقدم اعزام میشد، هزاران خاطره ناگفته و ناشنیده دارد که همه آنها زیبا و شنیدنی هستند.
فایل صوتی که اینجا آپلود کردهام، مربوط است به خاطرات یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس که فکر می کنم در سال 76 یا 77 تهیه شده باشد. انصافا خیلی زیباست و صداگذاری روی این خاطره هم خیلی زنده و جالب انجام شده و برای هر قسمت، آهنگ و نوای مربوط به آن لحظه استفاده شده است، به طوری که آن حس و حال را به خوبی به شنونده منتقل میکند.
تیتر این مطلب هم بخشی از خاطرات این رزمنده است : بسیجیا، بیترمزا، بلند بگین مرگ بر آمریکا، هر کی بگه مرگ بر آمریکا، حوری می دن!
پیشاپیش از همه دوستان و نوکران و مزدوران رادیو آمریکا و رادیو فردا به خاطر اهانت بسیجیان واقعی زمان جنگ به امریکا معذرت میخواهم!
دانلود کلیپ صوتی حدودا 4 مگابایت
لینک مرتبط: فیلم جنگی بساز بیا تو...
+ پی نوشت: از همه دوستان خواهش میکنم اگر ممکنه، نظراتشون رو درباره مطلب بنویسند!
امید حسینی