چند سالی هست که در سالروز قبول
قطعنامه 598، برخی افراد و رسانهها، دنبال پیدا کردن مقصر و مسبب پایان جنگ هستند. این افراد ادعا میکنند که پذیرش قطعنامه از سوی امام، نتیجه تصمیم سازی چند نفر خاص بوده و آن جام زهر را هم همین افراد به امام خوراندهاند!
سال 91 یکی از روزنامه ها به مناسبت هفته دفاع مقدس به منظور دست یابی به برخی ناگفته ها و تبیین علل چگونگی برخی تصمیمات در مقطع جنگ و پایان آن در پاورقی خود دست به انتشار سلسله مقالاتی با عنوان «علل و دلایل پذیرش قطعنامه 598» در سال 67 نمود.
تا اینجای کار این اقدام روزنامه مذکور بسیار ارزشمند و پسندیده تلقی میگردد. اما با توجه به رویکرد مقاله و به خصوص زمان تقارنی انتشار آن با هفته دفاع مقدس و برخی دیگر از رویدادهای سیاسی در کشور انتشار این مقاله را باید در راستای اهدافی دیگر ارزیابی نمود.
اما این نمونه که در مورد آن به بررسی خواهیم پرداخت نه تنها با هدف تجلیل از خادمان و خدمت گذاران صدیق جنگ که امام خمینی (ره) بنابه فرمایشات خودشان به تعهد، دلسوزی و صداقت آنان اعتماد داشته است، (صحیفه امام ، جلد 21، ص92) نیست، بلکه با کنار هم قرار دادن اظهارات و جمع آوری برخی خاطرات از مسئولین جنگ و حتی برخی افراد با مسئولیتهای غیرجنگی یا گمنام و ناشناخته (حداقل برای نگارنده) درصدد برمی آید که نشان دهد از سال 62 تا 67 و به خصوص در مقطع پذیرش قطعنامه افراد یا به قول نویسنده جریاناتی در اطراف حضرت امام (ره) بوده اند که هیچ هدفی جز نفود و ایجاد تغییر رأی در امام برای پایان دادن به جنگ، آن هم از طریق تسلیم ایشان «مجبور به سر کشیدن جام زهر» و «وادار کردن امام به پذیرش قطعنامه» (راز قطعنامه - ص 53) نداشته اند.
این پاورقی بعداً بنابه دلایلی که ذکر خواهد شد، تحت عنوان کتاب «راز قطعنامه» منتشر شد. متأسفانه نویسنده در این کتاب، غیرمستقیم تلاش دارد
رهبر کبیر انقلاب اسلامی را تا سطح یک رهبر ساده که به راحتی از طریق دسیسه های اطرافیانش امکان تصمیم گیری از ایشان سلب شده است، پایین بیاورند «اما چرا کار به جایی رسید که امام خمینی مجبور به سر کشیدن جام زهر قبول قطعنامه شود؟ و اصولاً چه کسانی این جام زهرآلود را به امام تحمیل کردند؟» (راز قطعنامه- ص33) امامی که نویسنده راز قطعنامه معرفی می کند، حتی از مذاکرات و اقدامات سیاسی و دیپلماتیک مسئولان کشور و فرمانده جنگ و نمایندگان خودشان هم بی خبر هست! امامی که حکایت ها و داستان ها و کتاب های فراوانی از چگونگی اطلاع ایشان از اوضاع کشور نقل شده است، حال توسط نویسنده، فردی بی خبر قلمداد می شود. «بله، آقای هاشمی از قبل با دبیر کل سازمان ملل برای آتش بس و صلح! به تفاهم رسیده بود اما به دنبال موقعیتی می گشت تا امام خمینی را نیز توجیه کند!!» (راز قطعنامه – ص58) این همان جفای بزرگ است به ساحت مقدس امام خمینی(ره) که متاسفانه از چشم مسئولین روزنامه و نویسنده کتاب پوشیده مانده است.
دامنه این جفا به مقام معظم رهبری هم کشیده شده است. نویسنده محترم به رغم این که با ذکر خاطرات و یادداشت های آقای هاشمی که در آن قید شده خیلی از جلسات در خصوص جنگ در حضور رئیس جمهور محترم بوده است، نقش رئیس جمهور وقت را در موضوع جنگ، بی رنگ و بی مسئولیت نشان داده و بدون ذکر استناد متقنی، به نقل از ایشان آمده؛ «در جنگ به جز شش ماه هیچ مسئولیتی نداشته اند» (همان – ص 92) در حالی که رئیس جمهور عضو شورای عالی دفاع ملی بر اساس اصل سابق یکصدودهم قانون اساسی بوده اند.
تاریخ و نسلهای آینده با خواندن این کتاب چه قضاوتی نسبت به ایشان خواهند داشت. آیا تاریخ و نسلهای آینده به صرف یک تحقیق و پژوهش کاملاً سطحی و نه چندان علمی و عمیق و به صرف جسورانه بودن موضوع آن، نسل کنونی و انقلابیون امروز را خواهد بخشید که اتهامی چنین به امام، مردم و انقلاب و یاران امام بخورد و سکوت کنند؟! اتهامی که از پس جریانات سیاسی و برای از میدان به در بردن رقبای جناحی و به خاطر انتخابات شکل می گیرد.
نویسنده پاورقی تقریباً تمامی حلقه های مرتبط با حضرت امام را به صورت مستقیم و غیر مستقیم متهم به اتهام مذکور (سلب اختیار از امام) می کند. برخی را صریحاً اسم می آورد:
«آیت الله هاشمی رفسنجانی – محسن رضایی – شمخانی – نخست وزیر وقت و حتی برخی نمایندگان مجلس و برخی وزیران دولت سوم و چهارم» و برخی هم که اسمی از آنان به میان نمیآید اما به دلیل شرکت در جلسات شورای امنیت ملی و حضور در برخی محافل و جلسات خصوصی سران قوا و تشریک مساعی با افراد فوق، عملاً در دایره اتهام قرار می گیرند که به لحاظ حرمت اینان و رعایت شئون افراد از ذکر نام آنان خودداری می نمایم.
نوشته حاضر تلاش دارد در حد مقدورات یک مقاله در چند بخش به نقد پاورقی و کتاب یادشده بپردازد. در بخش اول به صورت خلاصه مقطع زمانی درج پاورقی در روزنامه و سپس انتشار کتاب «راز قطعنامه» را مورد نظر قرار می دهد و معتقد است، برخلاف ادعای روزنامه، این پاورقی در جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره هشت سال حماسه دفاع مقدس نبوده بلکه به مقتضای وقایع سیاسی مهرماه سال 91 منتشر شده است و انتشار کتاب آن در سال 92 هم در همین راستا بوده است.
بخش های بعدی این مقاله به بررسی چرایی پذیرش قطعنامه میپردازد. این همان موضوعی است که نویسنده محترم به استناد سخنان، مطالب و گفته هایی که از مسئولین وقت در سال 67 جمع آوری کرده به چگونگی و چرایی پذیرش قطعنامه پرداخته که کتاب آن قریب به سیصد صفحه را به خود اختصاص داده است. از آنجا که این جانب معتقد هستم نویسنده و روزنامه مذکور خود را پیرو ولایت مطلقه فقیه میدانند و کلام و سخنان ولایت برای اینان حجت تامه و فصل الخطاب است و قیام امام را قیام خود و قعود امام را قعود خود می دانند و از ولایت گامی جلوتر یا عقب تر نخواهند گذاشت و از سوی دیگر حوصله مقاله اجازه نمیدهد به این موضوع به صورت ریز تر پرداخته شود؛ فقط به استناد فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) موضوع پذیرش قطعنامه، به رغم تلخی آن زهر (به گفته دریابان شمخانی عبارت جام زهر از ادبیات خاص امام نشات گرفته تا بتوانند وضعیت پایان جنگ را رقم بزنند) را بررسی کرده و آن را بر اساس تکلیف الهی و یک اقدام استراتژیک دانسته که نتایج آن تماماً به نفع کشور و مصالح عالیه انقلاب تحقق یافته است. امید است نویسنده محترم کتاب فوق و متولیان روزنامه مذکور با خواندن این نقد در خصوص اتهامات ناروایی که به مسئولان جنگ در سال 67 زده اند، تجدید نظر نمایند. هرچند که امیدی برای این کار ندارم.
در نتیجه گیری این مقاله نیز ضمن بررسی کوتاه نظرات مختلف در ارتباط با پذیرش قطعنامه با بهره گیری از کلام امام و فرمایشات مقام معظم رهبری، نگاهی گذرا به وضعیت سیاسی ایران در شرایط کنونی در مبارزه و تقابل با استکبار و نرمش قهرمانانه ملت ایران می پردازیم.
بخش اول:در گام نخست، چاپ و نشر این کتاب را نباید در راستای ناگفته ها و ناشنیده ها یا رازهای قطعنامه تلقی کرد، بلکه چاپ این پاورقی و متعاقباً انتشار کتاب آن، در حقیقت سیاست مقابله با رقیب انتخاباتی بوده است. اقدامی که مظلومیت جبهه و جنگ را بیش از پیش نشان داد و این که چگونه برخی عناصر به ظاهر دلسوز نظام و انقلاب برای دستیابی به اهداف سیاسی، به شعار هدف وسیله را توجیه میکند، عمل نموده و این شعار را سر لوحه اقدامات خود قرار می دهند.
سلسله پاورقی های فوق که به مناسبت هفته دفاع مقدس از اول مهر سال 91 چاپ شده است دقیقاً به مدت یک ماه صفحه پاورقی روزنامه را به خود مشغول می دارد و از سویی سوژه اصلی این پاورقی کسی نبود جز آیت الله هاشمی رفسنجانی که از دو الی سه ماه قبل از انتشار این پاورقی بحث حضور مجدد وی در انتخابات سال 92 مورد توجه رسانه های داخلی و حتی خارجی قرار گرفته است.
نویسنده با اضافه کردن این مطلب در کتابش به مقابله با آقای هاشمی-روحانی میرود: «با توجه به اینکه حسن روحانی از ابتدای پیروزی انقلاب همواره در کنار آقای هاشمی قرار داشته و با وی رابطه تنگاتنگی بوده است –به گونه ای که می توان گفت هاشمی و روحانی یک روحند در دو کالبد مختلف!– لذا می توان حدس زد که احتمالاً این اقدامات حسن روحانی نیز با هماهنگی خود هاشمی بوده است.» (راز قطعنامه - ص60)
در ادامه نیز نویسنده تاکید دارد روحانی و هاشمی اعتقادی به جنگ نداشته و خودشان نیز می دانستند نظرشان مخالف نظر امام است و در ادامه نسبت به عملکرد آقای روحانی در سال 82 در خصوص مذاکرات هسته ایی انتقاد می کند (همان-صص 62–64) طرح موضوع هسته ای که هیچ ارتباطی به قضیه قطعنامه 598 ندارد و ذکر آن در کتابی که قرار است در نمایشگاه کتاب درسال 92 در همان مقاطعی که قرار است کاندیداهای ریاست جمهوری ثبت نام نمایند، نشان از سمت گیری کتاب درخصوص انتخابات سال 92 دارد، تا برملا کردن راز قطعنامه. «وی {روحانی} در سال 82 با حمایت آقای هاشمی به عنوان دبیر شورای امنیت ملی کشور در دولت خاتمی منصوب می شود و هدایت تیم مذاکره کننده هسته ای را در مذاکره با دولت های اروپایی بر عهده می گیرد؛ مذاکراتی که پس از ماجرای سعدآباد، پاریس و... منجر به بیش از دو سال تعطیلی بسیاری از فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی شد. با این وجود، جناب حسن روحانی آن را مایه افتخار خود میداند!!» (همان -صص64-65) و در صفحه 96 کتاب، نویسنده با درج عبارت «توسعه طلبی سپاه» از یادداشت هاشمی، عملاً تلاش نموده روحانی و هاشمی و سپاه را رودرروی هم قرار دهد.
از سوی دیگر در همین مقطع، هیچ یک از افراد و شخصیت های نام برده شده در این پاورقی ها و کتاب آن، به رد یا دفاع و حتی اثبات و تایید مطالب آن سخنی بر لب نیاوردند (به جز دو مورد). هر چند برخی شخصیت ها در خاطرات یا مصاحبه های خود از موضوع پذیرش قطعنامه دفاع کردند (هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی و دریادار علی شمخانی) اما سکوت معنادار اکثریت رجال سیاسی کشور که در زمان قطعنامه حضور داشتند و به قولی تعداد آنان به چهل تن میرسد با ارایه نظرات کارشناسی آنان، حضرت امام قطعنامه را پذیرفتند، چرا اکنون سکوت را ترجیح می دهند؟!
برخی دلایلی که می توان احتمال داد چرا اکثریت رجال سیاسی کشور تاکنون در مورد چگونگی قطعنامه 598 سکوت نموده اند، به شرح ذیل است:
1- وجود نظرات مختلف برای چگونگی پایان دادن جنگ؛ امری مسلم بوده است. این مسئله از پایان ظفرمندانه عملیات خرمشهر (بیت المقدس) و بعد از عملیات ناموفق رمضان از سال 61 مطرح شده بود. اما به دلیل نرسیدن به اتفاق نظر در بین مسئولان، موضوع پایان جنگ تا سال 67 عملی نگردید. بنابراین پایان دادن به جنگ یک استراتژی بوده که باید شرایط آن فراهم می شده و جنگ به عنوان یک اصل تغییرناپذیر شناخته نمی شده است.
لازم به ذکر است صدور قطعنامه در مقطع قدرت و توانایی های ایران به لحاظ فتوحات خود در فاو و جزایر مجنون صادر شد و دشمن برای جلوگیری از سقوط صدام برای اولین بار طی هشت سال حاضر شد به ایران امتیازاتی دراین قطعنامه بدهد. البته با شیوه باخت باخت. ولی پذیرفتن قطعنامه از سوی ایران در مقطعی بود که دشمن دست به اقدامات ددمنشانه ایی همچون کشتار مردم حلبچه با سلاح شیمیایی، حضور مستقیم امریکا در جنگ، شلیک به هواپیمای مسافری و استفاده گسترده از سلاح شیمیایی علیه رزمندگان در فاو ... بود و عملاً ایران برتری نظامی نداشت. مقابله با این اقدامات ددمنشانه که در سایه شعار صلح طلبی صدام انجام می گرفت همان مسئله ای است که متولیان جنگ به عنوان امتیاز در زمان ضعف ایران بدان دست یافتند (فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر خلع شعار صلح طلبی صدام- 30/6/67) و قطعنامه را پذیرفتند.
2- طیف گسترده افراد دخیل در پذیرش قطعنامه و وجود نظرات مختلف نسبت به مقوله جنگ و نحوه پایان دادن به آن آن قدر وسیع است (حداقل چهل نفر) که در صورت ورود متولیان جنگ به آن در شرایط کنونی، دامن اختلافات و تنشهای سیاسی در داخل کشور را به سمت اقدامی بیثمر و بی نتیجه و انتقام کشی بیهوده سوق خواهد داد. لذا خرد جمعی و بصیرت خبرگان سیاسی را از افتادن در این ورطه باز می دارد. کاری که نویسنده کتاب ناآگاهانه سعی در دامن زدن به آن دارد.
3- همانطور که نظرات، فرمایشات و احکام و دستورات حضرت امام (ره) در قبل از قبولی قطعنامه برای میلیون ها ایرانی مسلمان حجت شرعی بوده و در پی فرمان امام (ره) مردم به جبهه ها سرازیر می شدند، نظرات همین امام نیز بعد از قبولی قطعنامه می بایست به عنوان حجت شرعی تلقی گردد و آنچه بعد از قبولی قطعنامه برای میلیونها ایرانی شرط و اساس بوده و هست عمل کردن به نظرات حضرت امام است و این همان رویه ای است که اعتقاد تمامی پیروان واقعی ولایت بر آن استوار گشته است. لذا بعداز پذیرش قطعنامه سخن از آن و ایراد و بهانه گیری در آن نوعی جلوتر بودن از امام تلقی می گردد که این صفت ناپسند نوعی افراط گرایی تلقی شده و افراط و تفریط از قاموس پیروان واقعی امام انتظار نمی رود.
4- این جفای بزرگ را به تاریخ ایران امام و انقلاب اسلامی و مردم ایران را چه کسی پاسخ گو است که مدعی شویم جام زهر را تنها امام نوشیدند. این ادعا یعنی امت مسلمانی که سالها پشت سر امامشان از جان و مال و هستی خود گذشتند در این مقطع فقط شاهد بودند که امام و مقتدایشان جام زهری بنوشد و این مردم ساکت و نظاره گر باشند. اگر جام زهری بود که بود همه نوشیدند تا ایران و انقلاب اسلامی بماند و مصلحتی که امام بزرگوارمان آن را دیدند و مردم هم اعتماد کردند و امروز ایران قدرتمند و سرافراز نتیجه همان جام زهری بود که به قول مقام معظم رهبری شهد شیرین و نکوی آن تنها پس از دو سال به کام ملت ایران ریخته شد. بنابراین تلخی پذیرش قطعنامه برای تمامی مسئولین وقت امری مسلم بوده که بازگویی آن نوعی جزع و فزع تلقی شده و تنها دشمنان انقلاب را شاد می نموده است.
یاللعجب که نویسنده کتاب گویا چند سال وقت صرف کرده تا این پاورقی را بنویسد ولی این فرمایشات مقام معظم رهبری را ندیده است که ایشان در پیام خود به مناسبت نهمین سالگرد جنگ تحمیلی بار دیگر بر اهمیت پذیرش قطعنامه تأکید کرده و فرمودند: «...این قطعنامه که زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد، سندی است که شعار دفاع مقدس ما در آن تأمین گردیده بود و اجرای کامل آن، دشمن را به شکست قطعی می رسانید و لذا هرگز جمهوری اسلامی آن را رد نکرد... قبول قطعنامه ی 598 از سوی جمهوری اسلامی و رهبر عظیم الشّأن فقید آن، توطئه وسیع دشمن را بار دیگر با هدایت الهی به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار صلح طلبی، به هر جنایتی دست میزد، خلع شعار کرد. شاید مشیت الهی بر این بود که با قبول قطعنامه، حقانیت جمهوری اسلامی بیش از پیش در جهان آشکار شود و ملت ایران به هدف های اساسی خود در سطح بین المللی نزدیکتر گردد.»
آیا همین عبارت مقام معظم رهبری برای نویسنده کافی نبود که حقانیت جمهوری اسلامی در جهان و نزدیک شدن به هدف های بین المللی را در قبولی قطعنامه می دید و قلم از نگارش این پاورقی و کتاب به زمین می گذاشت؟!
نویسنده محترم ضمن اینکه در کتاب خود چند اشتباه بزرگ در خصوص جنگ دارد که از حول کشف یک مسئله مبهم، این اشتباهات خود را نادیده گرفته است و در ورطه اشتباهات بزرگتری افتاده اند، تناقضاتی هم در جمع آوری مطالب خود دارند. به طور مثال ایشان در جایی مدعی می شوند علی رغم ادعای سران وقت، مردم به جبهه می رفتند و جایی دیگر مدعی می شوند دولت وقت در کار جبهه کار شکنی می کرد (ص114) سئوال این است اگر بیش از یک میلیون نیروی بسیجی (ص68) در جبهه بوده اند و دولت وقت هم حمایتی از این یک میلیون بسیجی نداشته است؛ ایشان توضیح بفرمایند این یک میلیون بسیجی چطور در جبهه ارتزاق کرده و با صدامیان با کدام لجستیک و حمایت می جنگیده اند؟
1- عمر و مبارزات حضرت امام از ایشان شخصیتی ساخته بود تا اینکه به حجت شرعی نمی رسیدند حرفی را نمی زدند یا کاری را انجام نمی دادند. این که گفته شود قطعنامه را به ایشان تحمیل کردند یعنی پایمال کردن خون هزاران شهید و مجروح و جانباز و این یعنی حضرت امام پا روی حجت شرعی گذاشته اند. اگر امام (ره) علی رغم میلشان، به حجت شرعی رسیده بودند که قطعنامه را بپذیرند؛ پس چه باک که ما مامور به خدمت و انجام وظیفه هستیم نه مامور به نتیجه. و این دیگر اینقدر بالا و پایین پریدن ندارد. و اگر امام به حجت شرعی نرسیده بودند و زیر بار فشار اطرافیان قطعنامه را پذیرفتند (نعوذ باالله) چه چیز باعث شد تا یکسال بعد که ایشان در قید حیات بودند از این موضوع سخنی به میان نیاورند و آن را با مردم در میان نگذارند و یا خاطیان را تنبیه نکنند؟ همه خوب می دانیم در یکسال بعد حتی قائم مقام خود را برای حفظ مصالح انقلاب عزل کردند و پس چرا در این مورد سکوت کردند. جناب نویسنده محترم اگر شما سکوت امام در خصوص نامه اقای ری شهری که تقریبا یکماه بعد از قبولی قطعنامه نوشته شده است را ملاک قرار داده اید چرا این پیام امام را شاخص خود قرار نداده اید، پیامی که چهار ماه بعد از قبول قطعنامه به مناسبت سازندگی صادر نمودند که دستهایی درصدد هستند مسئولین رده بالای کشورمان را وابسته و عدول کرده از مواضع گذشته معرفی کنند تا با این کار اعتماد مردم را به نظام سست کنند و همچنین امام در ادامه گفته اند شخصاً بر سیاست داخلی و خارجی نظام اشراف داشته و نخواهند گذاشت انقلاب به انحراف برود. نویسنده محترم فکر نمی کرده اند امروز هم همان دست ها از آستین خودی ها بیرون بیاید. آیا این احتمال شدنی نیست؟
2- خوب است نویسنده محترم به این نظر حضرت امام که بعد از پذیرش قطعنامه فرموده اند توجه می کردند و آب به آسیاب دشمن نمی ریختند: « و من از باب وظیفه به مردم و فرزندان پرشور انقلاب میگویم که مبادا بدون در نظر گرفتن محذورات سیاسی و شرایط بسیار پیچیده و حساس کشور به طرح سؤالها و اشکالاتی روی آورید که بازگو کردن و تحلیل واقعی قضایا توسط مسئولین دلسوز نظام باعث کشف اسرار مملکت شده و برای نظام مسئله آفرین گردد و نه تنها گرهای را باز نکند که بر مشکلات مملکت نیز بیفزاید.من سیاست داخلی و خارجی کشور را به دقت ملاحظه میکنم و تا زندهام نخواهم گذاشت مسیر سیاست واقعی ما عوض شود و مسئولین نیز چیزی غیر از این نمیخواهند و انتظاری غیر از این از آنان نمیرود. » صحیفه امام خمینی جلد 21 - صفحه 156 - 11 مهر 1367
3- اصولا فلسفه جهاد دفاعی مقابله با تجاوز و برای پایان دادن به جنگ است نه ادامه دادن آن. لذا پذیرفتن قطعنامه به خودی خود اشتباه نبوده است و چون اکثر صاحب نظران در آن شرایط خاص صدور این قطعنامه را به نفع ایران تفسیر کردند، لذا توجه به آن یک امر عقلی بوده است و عقل یکی از منابع معتبر و اصلی اجتهاد است که امام کبیرمان از آن به خوبی بهره برده اند. بنابراین اولاً پذیرفتن قطعنامه به معنای اتمام جنگ نبود، حضرت امام در آخرین سخنرانی عمومی که در جمع هئیت دولت بعد از پذیرفتن قطعنامه دارند به دولت تاکید می کنند از موضوع مسئله جنگ غفلت نکنند. لذا از کلام امام این طور مشخص است که در آن مقطع پذیرفتن قطعنامه لزوماً به معنی پایان جنگ نبوده است. امام در حالی که حرفی در خصوص پذیرش قطعنامه نمی زنند، ضمن حمایت از دولت بر تداوم جنگ صحبت می کنند.
این بیانات بعد از پذیرفتن قطعنامه بوده است که نویسنده محترم مدعی است حضرت امام بعد از قطعنامه دیگر سخنرانی نکردند. جمله امام چنین است «این که ما نباید حساب کنیم که جنگ تمام شده است، ما باید حساب کنیم که در حال جنگیم، برای اینکه، دشمن ما - چه دشمن های بزرگ از قبیل امریکا و شوروی و چه آنهایی که اذناب آنها هستند از قبیل صدام و امثال اینها - اینها چون با اسلام مخالف هستند و دیدند که اسلام امروز در دنیا یک قدرت بزرگی شده است در مقابل آنها، از این جهت، آنها دائماً مشغول نقشه کشی هستند، و ما نباید از این مسئله غفلت کنیم. هم مردم باید مهیا باشند. قوای مسلح مهیا باشند. مردمی که باید به جبهه بروند و جبههها را پر کنند. تعقیب کنند این مطلب را و سستی نکنند. دشمن ما دشمنی است که با نقشه کار میکند. الآن ممکن است که در ایران منتشر کنند که خوب، دیگر مسئله تمام شد و چه شد و مردم را سست کنند و حال اینکه مسئله تمام نشده است، اینها همیشه دنبال این هستند که کارهای خودشان را انجام بدهند ولو به دست ملتها یا دولتها. در ایران چون نمیتوانند این کار را بکنند، نه ملت با آنهاست نه دولت، از این جهت، یک راههای دیگری که دارند دنبال میکنند. از این جهت، ما باید بیدار باشیم، جبههها باید پر باشد، ما خودمان را در حال جنگ بدانیم. میبینید که به هیچ چیز از امور اعتنا ندارند، امروز میگویند جنگ، فردا همان جنگ را صلح میکنند، باز فردا جنگ شروع میکنند. از این جهت، قوای مسلحه ما و ملت ما باید مهیا باشند برای این امر.» 8 شهریور 1367«صحیفه امام خمینی » جلد 21 » صفحات 115 تا 117
ثانیا پذیرفتن قطعنامه اقدامی مقابله جویانه برای معرفی دورغ بودن شعار صلح طلبی صدام بود. آیا این مسئله را فراموش کرده ایم که در دیدگاه امام هم پذیرفتن قطعنامه به معنای اتمام جنگ نبود؟ «قبول قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛» جلد 21 - صفحه 94.
امام بزرگوارمان حتی در آذر 67 در پیام به بسیجیان جنگ به آنان یادداوری می کند که کارشان پایان نیافته است (2آذر1367)
4- خوب بود نویسنده محترم نظرشان را در خصوص این فراز پیام امام می دادند؛ «همان ها که تا دیروز در زیر نقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، امروز طرفدار جنگ شوند و ملی گراهای بیفرهنگ برای از بین بردن خون شهدای عزیز و نابودی عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند. که ان شاء الله ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیاری جواب همه فتنهها را خواهد داد.» (صحیفه امام خمینی جلد 21 - صفحه 95)
5- نسل ما نسلی است که هم انقلاب را دیده است و هم جنگ را و هم دوران کنونی را. سوال این است آیا بعد از بیست پنج سال نمی توانیم به این سوال پاسخ دهیم که تحقق صلح و پذیرفتن قطعنامه به نفع جمهوری اسلامی بوده است یا به ضرر آن - آیا ما اکنون با زعامت مقام معظم رهبری با پذیرش صلح به عقب رفته ایم؟ - آیا از عزت جمهوری اسلامی کم شده است؟ - آیا نیروهای مسلح ما ناتوان و ضعیف شده اند؟ آیا قدرت بازدارندگی قوای مسلح ما اکنون کم شده است؟ آیا این همه پیشرفت در سایه صلح و ثبات در ایران بدست نیامده است؟ آیا نمیتوانیم امروز بگوییم؛ ای امام جام زهری که تو و ملت تو نوشیدید؛ آن روز همچون دوای تلخ عمل کرد که ایران را از گردنه جنگی ناجوانمردانه که هرروز آن سرمایه های مادی و معنوی این کشور تعمداً به دست استکبار جهانی، به نابودی می کشاند تا انقلاب اسلامی را به زانو در آورد، وا رهانید و امروز آن دوای تلخ کام، چو شهدی شیرین در جهت اعتلای کشور اسلامیان در کام ملت ایران گوارا شده است. «ولی خدای متعال به آن بنده ی صالح عوض داد و هنوز دو سال و اندی نگذشته کاسه ی شهد و شیرینی پیروزی را به ملتش چشاند و کامشان را شیرین کرد.» (مقام معظم رهبری) 11مهر76)
آیا عظمت امروز انقلاب اسلامی ثمره نگاه همزمان امام خمینی به آرمانها و واقعیتها نبوده است مقام معظم رهبری در تاریخ 14شهریور 92 به حق اینگونه اشاره میفرمایند که: «نظام جمهورى اسلامى با آن سابقهى بسیار معجزآسا - که در میان این تندباد حوادث بهوجود آمد، بعد هم در طول سالهاى متمادى، در مقابل معارضهها ایستاد و نه فقط ضعیف نشد و شعارهاى او کمرنگ نشد، بلکه روزبهروز از لحاظ واقعى قوىتر شد؛ که جمهورى اسلامىِ امروز با جمهورى اسلامىِ سى سال قبل و بیست و پنج سال قبل، از لحاظ اقتدار و توسعهى نفوذ و توانایىهاى درونى، تفاوت از زمین تا آسمان دارد؛ و شعارهاى او هم شعارهاى مستحکمى است... آرمانها را از نظر دور نداشت، راهبردها را نبایستى از نظر دور داشت، البته واقعیتها را هم باید دید. اگر چنانچه واقعیّتها را نبینیم، راه را درست نخواهیم رفت؛ امّا وجود واقعیّتها هم نبایستى ما را از راههایمان منصرف بکند... این همان کارى است که امام بزرگوار ما در فصل اوّل این انقلاب یعنى در آن ده سالِ تعیینکننده و بسیار حسّاس انجام دادند. امام بزرگوار، در مقابل واقعیّتها چشم خود را نبست، اما کوتاه هم نیامد، راهبرد را فراموش نکرد. ببینید وضعیّت امام را، زندگى امام را، شعارهاى امام را؛ امام بزرگوار همان کسى است که در مورد مسئله رژیم صهیونیستى از هیچ کس تقیّه نکرد؛ اینکه رژیم صهیونیستى یک غدّهى سرطانى است و باید از بین برود، این حرف امام است. در قبال شرارتهاى قدرت مستکبر و مداخلهگر آمریکا هیچ تقیهاى و ملاحظهاى نکرد؛ اینکه آمریکا شیطان بزرگ است، این حرف امام است. اینکه حملهى جوانان مسلمان و دانشجویان مسلمان به سفارت آمریکا و تصرّف ابزارها و مدارک جاسوسى آنها را امام انقلاب دوّمى دانست که شاید از انقلاب اوّل مهمتر است، این حرف امام است؛ اینها حرفهاى امام است، اینها روشهاى امام است. در قضیّهى جنگ، اینکه فرمود: جنگ تا رفع فتنه، این حرف امام است؛ دیگران میگفتند جنگ جنگ تا پیروزى، امام فرمود جنگ تا رفع فتنه. این ایستادگیها بود که پایهى این نظام را مستحکم کرد.» 14شهریور92
آیا این سخنان امام خامنهای همان اعتدال نیست که باید هم آرمانها را باید مد نظر داشت و هم واقعیتها را باید ببینیم. موضوع پذیرش قطعنامه همان واقعیتی بوده است که امام خمینی با تلخ کامی آن را پذیرفتند.
6- آیا همین که به نظر خودمان اثبات کنیم مسئولان وقت ما در سال 67 کاری کردند که صلح را به امام تحمیل شود، خدمت به امام و انقلاب میکنیم. آیا با این کار، تمامی حرفها و شعارهای امام مبنی بر ایستادگی و مقاومت در برابر دشمن نزد نسل سوم و چهارم و تاریخ ایران از اساس بی معنی و بی مفهوم نخواهد شد. ایا نویسنده کتاب ، این پیام امام را نخوانده است «و تأکید میکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من میباشند. آنها را از این تصمیمی که گرفتهاند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است. که ان شاء الله خداوند همه ما را موفق به خدمت و رضایت خود فرماید.» (پیام قبول قطع نامه جلد 21 ص 96 بیست نهم آدر 67)
آیا این تبعیت از امام است که هنوز مسئولین مورد اعتماد امام زنده هستند و نویسنده با لطایف الحیل سخنان امام را رد میکند تا نشان دهد این مسئولین خائن بوده اند.
7- نویسنده مذکور برای اثبات اینکه ادامه جنگ امری صحیح بوده در این کتاب نه تنها به طرح آن مبادرت نورزیده بلکه به صورت تلویحی نیز از آنچه که به ظاهر دفاع می کرده است سخنی به میان نمی آورد. ایشان میبایست از طریق تحقیقات میدانی نه صرفاً با ذکر یادداشتهای پراکنده و اظهارات بعضاً غیر کارشناسی و چند پهلوی چند مسئول خاص (عمدتاً آقای هاشمی) به این سوال جواب میداد؟
پیشنهاد میشود اگر نویسنده بدنبال صحت فرضیه لزوم ادامه جنگ در سال 67 است به سوالات ذیل به صورت علمی و تحقیق میدانی و کسب آمار دقیق از منابع رسمی جواب دهند؟
- وسعت سرزمینی مناطق جنگی ما با عراق و استکبار در زمین و دریا و هوا چقدر بوده است و برای پاسداری از این نقاط به چه میزان امکانات و تجیهزات و نیروی انسانی و چه تخصیص بودجه ای نیاز بوده است؟
- امکانات و لجستیک در اختیار نیروهای مسلح (زمینی، دریایی، هوایی ) در سپاه و ارتش آیا جوابگو نیاز بند یک بوده است؟
- با ذکر دقیق آمار رسمی درآمد بودجه و تولید کشور پاسخ داده شود آیا این درآمد و توان کشور جوابگوی مطالبات متولیان جنگ بوده است؟
- در صورت تداوم جنگ و نابود کردن صدام بدست رزمندگان ایرانی، شرایط انقلاب اسلامی و تحولات جهانی در رابطه با ایران پس از صدام با توجه به مخالفت های روز افزون استکبار با انقلاب اسلامی به چه سمتی سوق داده میشد.
- در صورت عملی شدن تهدید شیمیایی علیه شهرهای کلان ایران از جمله تهران راه کار مقابله با این جنایت وحشناک که اصل انقلاب و کیان کشور را به ورطه نابودی می کشاند چه بود. آیا پیشگیری بهترین کار نبوده است؟
- آیا نویسنده به صراحت قبول دارد پذیرفتن قطعنامه یک اشتباه بوده و این اشتباه را به امام خمینی تحمیل کرده اند؟
- چرا دایره مطالب ایشان محدود به کسانی می شود که هم اکنون در یک طیف یا جریان خاصی وجود دارند. مناسب نبود ایشان از سران ارتش و ستاد نیروهای مسلح هم و افرادی چون سردار فیروزآبادی هم مصاحبه کاملی می گرفتند. و اظهارات موافقین ومخالفین جنگ را کنار هم قرار می دادند و فقط به انتخاب گزینشی مطالب مورد نظر خود نمی پرداختند.
سکوت نویسنده در خصوص حضور مقام معظم رهبری در مسائل جنگ به عنوان یکی از سران قوا و نقش موثر ایشان در ترغیب رزمندگان به اطاعت از فرماندهان خود و همچنین سکوت ایشان در خصوص اظهارات مقام معظم رهبری در تایید پذیرش قطعنامه بعد از آن که در بند بعدی تشریح میشود جای سوال است.
فرمایشات ذیل نمونه ای از نظرات مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری و اوایل رهبری ایشان است که موافقت خود را با پذیرش قطعنامه و اجرای کامل آن را خواهان هستند و معتقد هستند با زحمات فراوانی که از همه طرف کشیده شد،(یعنی همه موافق بوده اند و ربطی به نظر یک فرد یا اقدام یک نفر نداشته است) قطعنامه صادر شده و در قطعنامه، حق را به حقدار داده شده است. لطفاً پاسخ دهید قطعنامه ایی که حق را به حقدار داده است چرا به نظر شما حضرت امام باید با آن مخالفت میکرد؟ و چرا به اشتباه معتقد هستید این حق به امام خمینی تحمیل شده و ایشان را وادار به قبول قطعنامه کرده اند.
بیانات مقام معظم رهبری بدین شرح است:« ما در سیاست خودبرای رسیدن به صلح در چهارچوب قطعنامه ی شورای امنیت جدی هستیم و هرگز پیشقدم درتضعیف آن نخواهیم بود. » 1368/6/26
« طرح مسئله انجام گفتگوهای مستقیم اگر به معنای بی توجهی به قطعنامه و مواد آن باشد به هیچ وجه قابل قبول نیست و این قطعنامه که حق را به حقدار می دهد باید اجراء شود و قدرت ملت ما پشتوانه آن است.» 1368/6/29
«شوراى امنیت به خاطر اینکه در دست قدرتهاى بزرگ بود و آنها هم پشت سر رژیم عراق بودند، تا آخر هم هیچوقت نسبت به جنگ یک موضع کاملا و صددرصد عادلانه نگرفت؛ تا اینکه در این اواخر، آن هم با زحمات زیاد و با تلاشهاى فراوانى که از همه طرف کشیده شد، قطعنامهى 598 از شوراى امنیت صادر شد». (خطبههای نماز جمعهی تهران 1370/7/5)
مقام معظم رهبری به تلاش دست اندرکاران پیگیری قطعنامه 598 که به متجاوز شناخته شدن رسمی رژیم عراق در جنگ تحمیلی انجامید اشاره کردند و فرمودند: «کسانی که در جبهه سیاسی مسئول دفاع از انقلاب و نظام اسلامی بودند فضای سرد سیاسی و توطئه های گوناگون دشمنان اسلام در عرصه ی بین المللی رابیش از دیگران احساس کردند. آنان با فداکاریهای خود در کنار ارتش، سپاه، بسیج و آحاد ملت ما دشمن را مبهوت کردند و من این پیروزی بزرگ سیاسی و بین المللی را به دست اندرکاران پیگیری قطعنامه 598 که تلاش قابل تحسینی را به انجام رساندند،تبریک میگویم. » 1370/9/30
آنچه که در پیام ها و سخنان امام (ره) کاملاً مشهود است تلخ بودن پذیرفتن قطعنامه است و این موضوعی آشکار بوده است و اینکه امام با اراده خود و بر اساس تکلیف الهی قطعنامه را پذیرفتن «در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهیام بود. شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم؛ اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود؛ و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم؛» (29/4/67)). حضرت امام با صراحت تاکید دارند تصمیمی که گرفته شده با مشورت مسئولان مورد اعتماد کشور و در جهت مصالح اسلام و کشور بوده است .« گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من میباشند. آنها را از این تصمیمی که گرفتهاند شماتت نکنید، که برای آنان نیز چنین پیشنهادی سخت و ناگوار بوده است.» (همان)
نویسنده توضیح بدهند تکلیف الهی و مصلحت اسلام یعنی چه ؟ مگر غیر از مصلحت اسلام و کشور ،نوع دیگری هم وجود داشته است که امام ابتدا مخیر به تصمیم آن بوده اند. آیا حضرت امام غیر تکلیف الهی کار دیگری هم میکردند. مثلا اگر حضرت امام در همان مقطع بر خلاف تکلیف الهی و مصلحت اسلام و کشور به ادامه جنگ حکم میدادند آیا چنین روزی افرادی پیدا نمیشدند که سیصد صفحه مطلب جمع کنند که امام نعودباالله بر خلاف اسلام عمل کرده است. و اصولا اگر گفته تکلیف الهی صحت داشته باشد که داشته است آیا این امکان وجود دارد که در یک زمان واحد برای امام دو تکلیف الهی وجود داشته و اطرافیان ایشان را وادار به اتخاذ یک تکلیف الهی مورد نظر اطرافیان شده و تکلیف الهی ادامه جنگ را زمین گذاشته اند . در ثانی اگر امام به گفته شما ادامه جنگ میدادند و با حملات شیمیایی صدام میلیونها ایرانی نابود میشدند، امروز شما میپرسیدید؛ چرا مسئولین وقت مانع از این تصمیم گیری نشده اند. ثالثا چرا به این سوال پاسخ نداده اید چرا حضرت امام به هیچ عنوان نتوانسته اند این مسئله را با مردم در میان بگذارند و به قول ایشان سکوت کرده اند. اگر سکوت بوده که به دلایلی نبوده است (حداقل حضرت امام بعد از قطعنامه بیش از ده ها حکم ، پیام ، و دو الی سه بیانات داشته اند که یکی از آنان در حضور هدیت دولت بوده است و البته امام احتمالا به دلیل رعایت حال ایشان سخنرانی عمومی نداشته اند.) چرا سکوت امام را بر اساس رضا تفسیر نمیکنید و آن را حمل بر نارضایتی امام میدانید. چرا حتی بعد از ایشان فرزند بزرگوارشان حاج احمد آقا که شش سال بعد از امام به جوار حق رفتند در این مدت سکوت کردند و مقام معظم رهبری هم که اکنون حاضرند و به قول شما آنزمان مخالف بوده اند دقیقا یکسال بعد از قبول قطعنامه در این مورد نه تنها سکوت نمی کنند بلکه به دلایلی که بعدا در همین جا آورده میشود از پذیرش قطعنامه به عنوان یک ابتکار یاد می کنند.(30شهریور 68)
در اینجا فرازهایی از سخنان مقام معظم رهبری در خصوص تایید قطعنامه آورده می شود و در انتها به نکات ظریفی که در فرمایشات ایشان در ارتباط با قبول قطع نامه است اشاره میگردد:
«قطعنامه را هم که امام قبول کرد، بهخاطر این فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتى بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادى کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمىکِشد و نمىتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. »(1375/3/14)
این بیانات نشان می دهد معظم له کاملا در جریانات تحولات زمان بوده اند و اشارهایی نمیکنند که مخالفتی داشته اند.
«مىبینید آنچه که امام مىکند در دلهاى جا باز مىکند این مردمى که هشت سال گفته بودند جنگ جنگ، امام عزیزمان آن وقتى که مصلحت دانست قطعنامه را قبول کرد گفت نه آتشبس، ملاحظه نکرد که حالا من هفتهى قبل یا ده روز قبل یا یک ماه قبل، خود من چى گفتم نه تکلیف این است مصلحت اسلام این است، کى چه خواهد گفت براى امام مطرح نیست و چون براى خدا کار مىکند خدا هم براى او همهى مقدمات را فراهم مىآورد، » (1368/1/11)
همان طور که قبلا هم گفتیم و اینجا مورد تاکید مقام معظم رهبری هم قرار گرفته است حضرت امام بر اساس تکلیف و مصلحت اسلام عمل کرده اند و این دو موضوع یعنی تکلیف و مصلحت اسلام از هر طریق برای امام به عنوان یک مجتهد جامع الشرایط و رهبر انقلاب محرز و مشخص شده باشد؛ امری پسندیده است حال چه مسئولین به امام گزارش داده باشند یا خود امام به این تشخیص رسیده باشند که به این تکلیف عمل کند قطعا در نزد خدا معصیت یا خلاف محسوب نمیشود.
«این قطعنامه که زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد، سندى است که شعار دفاع مقدس ما در آن تأمین گردیده بود و اجراى کامل آن، دشمن را به شکست قطعى مىرسانید و لذا هرگز جمهورى اسلامى آن را رد نکرد. آنچه براى ایران اسلامى مطرح و موجب عدم شتاب در قبول آن مىشد، اصرار بر تنبیه متجاوز به قدر کافى در میدانهاى نبرد و نیز بىاعتمادى در اجراى میثاقهاى بینالمللى توسط قدرتهاى بزرگ بود.
از صدور قطعنامه تا قبول رسمى آن از سوى جمهورى اسلامى، دنیا شاهد سنگینترین ضربات نیروهاى اسلام بر دشمن و فتوحات بزرگ رزمندگان ما بر دشمن در جبهههاى جنگ از سویى و فشارهاى همه جانبه از سوى حامیان رژیم عراق علیه ایران اسلامى از سوى دیگر بود. حصر اقتصادى، حمله به تأسیسات ما در خلیج فارس و تمرکز بىسابقهى نیروهاى نظامى امریکا و ناتو در اطراف مرزهاى آبى و هوایى و حتى تجاوز به آنها، بخشى از این فشارها بود؛ به طورى که تقریباً هیچ فشار ممکن باقى نماند، مگر آنکه بر ملت ایران وارد شد و رژیم امریکا تقریباً بهطور مستقیم وارد صحنه شد. تهدیدها، بمبارانهاى وسیع شیمیایى و جنایت حمله به شهرها و هواپیماى مسافربرى و کشتى غیرنظامى و اثبات اینکه استکبار در حمایت از عراق آمادگى براى دست یازیدن به هر جنایتى دارد، بخشى از حوادث این دوران است و جا دارد در موقع مقتضى، این حقایق هشداردهنده براى ملت ایران شکافته و بر ملا گردد.
قبول قطعنامهى 598 از سوى جمهورى اسلامى و رهبر عظیمالشأن فقید آن، توطئهى وسیع دشمن را بار دیگر با هدایت الهى به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار صلحطلبى، به هر جنایتى دست مىزد، خلع شعار کرد. شاید مشیت الهى بر این بود که با قبول قطعنامه، حقانیت جمهورى اسلامى بیش از پیش در جهان آشکار شود و ملت ایران به هدفهاى اساسى خود در سطح بینالمللى نزدیکتر گردد.
با این ابتکار جمهورى اسلامى، دشمن در دو راهى شکست قرار گرفت: اگر اجرا شود، ایران اسلامى به خواستههاى خود رسیده است و اگر اجرا نشود، داعیهى همیشگى جمهورى اسلامى مبنى بر لزوم قطع ریشهى تجاوز و رابطهى میان تجاوزِ عراق و حاکمیت سلطه در جهان و اینکه رژیم عراق در ادعاى صلحطلبى صداقت نداشته است، به اثبات مىرسد و بىاعتمادى به قرارهاى ساختهى قدرتها که جمهورى اسلامى همواره مدعى آن بوده است، در میان ملتها رایج خواهد شد و آنها را بر تکیهى فقط به نیروى خویش، تشویق خواهد کرد.
حکام سبکسر عراق که در طول جنگ عملاً نشان دادهاند از تشخیص مصالح عاجزند، این بار نیز زیانبارترین راه را گزیدند؛ یعنى ابتدا با حمله به ایران و ندیده گرفتن شعارهاى خود در قبول قطعنامه، بىاعتبارى سخن و عمل خود را به دیرباورترین اشخاص هم ثابت کردند و البته وقتى با حضور بىنظیر رزمندگان در جبهه، مجبور به عقبنشینى در بخش عظیمى از مرزها شدند، یک بار دیگر آزموده را آزمودند. با تعلل در اجراى قطعنامه، باز هم اقدامى دیگر در جهت عکس منافع سیاسى و اقتصادى و نظامى و حیثیتى خود انجام دادند و جهالت و آزمندى خود را به اثبات رساندند.
نگهداشتن بخشى از اراضى ایران اسلامى که عمدتاً دزدانه و پس از آتشبس تصرف شده، به قیمت تعطیل قطعنامهیى که مدتها دم از اجراى آن مىزدهاند، جز نکبت و پشیمانى، چیزى براى آنها به ارمغان نخواهد آورد و این حیلهى شیطانى نیز به خود آنان بر خواهد گشت: «ولایحیق المکر السّیئى الّا باهله». آنان دیر یا زود، مجبور به تخلیهى این اراضى خواهند شد و همه مىدانند که ایران انقلابى، حضور متجاوز غاصب پلید را در مرزهاى خود، زمان درازى تحمل نخواهد کرد و به طور حتم خسارتى که در این مرحله نصیب متجاوز و منطقه خواهد شد، مانند گذشته خسارتى سنگین خواهد بود. اگر یک سال پیش، صدام به اجراى قطعنامه تن داده بود، اینک اسرا برگشته، اروند لایروبى شده و صلح مستقر گردیده و پیشرفت بازسازیها چشمگیر بود. آنچه از تعلل رژیم عراق در عمل به قطعنامه، تا کنون بر دو کشور وارد شده، و آنچه از این پس وارد شود، مسؤولیتش بر دوش رژیم عراق و شخص صدام است.» 30شهریور 68
حقیقتا این بیانات رهبر معظم انقلاب میبایست فصل الخطاب اقای غضنفری قرار میگرفت تا به ناروا در خصوص پذیرش قطع نامه قلم به دست نگیرند در این فرمایشات یازده نکته اصلی به ذهن حقیر رسیده است که توجه به آن برای نویسندگان بعدی راهگشاست :1- قطعنامه زیر فشار سهمگین رزمندگان صادر شده است یعنی در مقطع قدرت ایران
2- قطعنامه سندی است که شعار ما در جنگ را تامین کرده است
3- اجرای کامل قطعنامه شکست قطعی دشمن را در پی داشت
4- هیچگاه قطعنامه توسط ایران رد نشده است . یعنی از زمان صدور به بعد، از همان روز اول ایران قطعنامه را قبول داشته است و این موضوع مخفی نبوده است.
5- قبول قطعنامه مانع بروز جنایات بزرگتر استکبار علیه انقلاب شد. خطر حمله شیمیایی به کلان شهرها وجود داشت
6- در قبول قطعنامه هدایت الهی وجود داشته است.
7- با قبولی قطعنامه شعار صلح طلبی دشمن خلع شعار شد .
8- مشیت الهی بر این بود که با قبول قطع نامه حقانیت جمهوری اسلامی اثبات شود.
9- با قبول قطعنامه ایران به اهداف بین المللی خود نزدیک شد.
10- قبول قطعنامه یک ابتکار از سوی جمهوری اسلامی بود و دشمن بر سر دو راهی شکست قرار گرفت.
11- تعطیلی قطعنامه توسط عراق جز نکبت برای عراق به همراه نیاورد (پیش بینی آقا از آینده عراق)
نتیجه:به طور کلی قبول و پذیرش قطعنامه از دو زاویه و دو دیدگاه میتوان نگاه نمود و به تجزیه و تحلیل آن پرداخت. هر یک از این نگاهها شاید در وحله نخست دارای استحکام و استدلالهای منطقی و عقلی و مستندات خاص خود باشد اما تنها یکی از این دیدگاهها با واقعیت و حقیقت وجودی امام راحلمان به عنوان رهبر کبیر انقلاب اسلامی منطبق است و این همان موضوعی است که گذر ایام و ورق خوردن تاریخ آن را اثبات خواهد کرد.
در یک نگاه همانطور که نویسنده کتاب «راز قطعنامه» بدان معتقد است؛ بیان میدارد امام راحلمان بر اساس نوعی دسیسه و نیرنگ اطرافیان و مسئولین کشور که پیرامون امام بوده و امام به آنان اعتماد داشته است فریب خورده و در خوش بینانهترین حالت، حداقل توسط دشمنان دوست نما وقایع از منظر ایشان دور نگاه داشته شده است و با ارایه آمار غلط و تشریح وارونه اوضاع نابسامان کشور در ارتباط با جنگ ، امام را به راهی انداخته اند که جز قبول قطعنامه چاره ایی نداشته اند.
در پاسخ کوتاه به این دیدگاه باید گفته شود که حضرت امام بارها و بارها نسبت به اعتماد خود به مسئولین وقت از یک سو و اعلام اشرافیت خودشان به اوضاع جنگ و کشور که لازمه یک رهبر انقلابی است تاکید نموده اند و اگر این اعلام امام نیز از سوی نویسنده نادرست باشد؛ دیگر جای بحث و استدلال نمی ماند. و از سوی دیگر سوابق چهل ساله مبارزات امام و قاطعیت و ایستادگی ایشان در برابر استکبار، ظلم و فساد و خیانت و دسیسه ها از ایشان رهبری اسثتنایی ساخته بود که تصور و قبول اینکه ایشان را بتوان در منگنه قرارداد تا امر ناحقی به پیش رود برای تمامی کسانی که حضرت امام را از نزدیک می شناختند و امت شهید پروری که قریب 25 سال پشت سر امامشان خون ها نثار درخت پربرکت انقلاب نموده بودند، بسیار سخت و حتی غیر ممکن است و برای اثبات آن نه تنها سیصد صفحه کتاب کافی نیست بلکه نیاز به تالیف سیصد جلد کتاب گویاتر و مستندتر می باشد.
در نگاه دوم اصل پذیرش قطعنامه به عنوان اقدامی عقلی ، صحیح و موثر در کار جنگ و کشور است و اگر بنابه فرمایش امام راحلمان و مقام معظم رهبری این اقدام را به عنوان یک تکلیف الهی بنگریم همانطور که مقام معظم رهبری در سال 68 یعنی یکسال بعد از پذیرش قطعنامه پیش بینی کردند و اکنون نمودار شده است برکات این پذیرش درست چند سال بعداز قبول قطعنامه آشکار گشت و شهد شیرین این اقدام الهی بر ملت شهید پرور ایران گوارا گردید و خواری و زبونی دشمنان و استکبار و صدام یعنی آنچه در طی جنگ به دنبال آن بودیم بعد از کمتر از دو سال محقق گشته و حقانیت جمهوری اسلامی اثبات گردید.
این همان دیدگاهی است که امام راحمان در دهه سوم تیر ماه سال 67 به عنوان مصلحت و آنچه در آینده مشخص خواهد شد بدان اشاره نمودند و به عنوان یک تکلیف الهی نگریستند و گذشت ایام نیز نشان داد این قبولی و پذیرش هیچگاه در نزد آزادگان عالم به عنوان تسلیم شناخته نشد (کاش نویسنده کتاب مستنداتی ارایه میداد که اکنون آزادگان و انقلابیون عالم این اقدام امام را تسلیم و زبونی انقلاب شمرده باشند) بلکه هر چه از عمر انقلاب اسلامی میگذرد به درست بودن این ابتکار به موقع جمهوری اسلامی مهر تایید و صحت زده میشود و بر دوراندیشی و آیندهنگری امام راحلمان که بر خلاف نظر خودشان تا چند روز قبل عمل کرده و بر خلاف شعار هشت سال جنگ جنگ تا پیروزی ملتش، ندای آتش بس را سر دادند ،آفرین میگویند.
شاید این جمله روزی ضرب المثل شود که « آنچه در میدان جنگ نقطه ضعف توست، میتواند در پشت میز دیپلماسی نقطه قوت تو گردد»
در این جا توجه نویسنده کتاب و متولیان روزنامه کیهان را به کلام امام معطوف نموده و بدون هیچ توضیح اضافی از فرمایشات امام در اسفند 67 یعنی نه ماه بعد از پذیرش قطعنامه بهره میبریم و امید دارم که با خواندن چند باره این بخش از پیام در نظرات خود نسبت به امام و یاران امام و جنگ و انقلاب تجدید نظر کنند.
«من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیاش عدول میکند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمیشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمیشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین - علیهم السلام - در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمیبایست از فضای بیشتر از توانایی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامه عمل نپوشیده است ذکری به میان آورند. در حالی که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینههایی که شعار داده است به موفقیت نایل شود. ما شعار سرنگونی رژیم شاه را در عمل نظاره کردهایم، ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زینت بخشیدهایم، ما شعار «مرگ بر امریکا» را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی امریکا تماشا کردهایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زدهایم. البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادی به وجود آمده است که مجبور شدهایم روشها و تاکتیکها را عوض نماییم.» 3 اسفند 1367 منشور روحانیت . صحیفه امام خمینی جلد 21 - صفحه 285
و آخرین و مهم ترین درسی که امام راحلمان در قبول قطعنامه به صورت عملی به تمامی رهبران انقلابی دنیا از یک سو و تمامی مسئولین بعد از خود در صحنه سیاسی جمهوری اسلامی ایران نشان دادند انعطاف و نرمش در عین قدرت و توانایی است . چیزی که شاید در دنیای سیاست معاصر کمتر سیاستمداری را بتوان یافت که به آن دست بزند . امروزه در آموزه های سیاسی به غلط انعطاف و نرمش در عین قدرت در مواضع سیاسی از سوی رهبران را نوعی عقب نشینی و عقب گرد می خوانند ، در حالی که امام کبیرمان نشان دادند هر گاه در صحنه زمامداری و حکومت نرمش و انعطاف با بینش و زمان شناسی آگاهانه همراه گردد چیزی جز همان تداوم مبارزه و تقابل با دشمن نیست . مبارزه ایی که در صحنه و میدان دیگری ادامه می یابد. این موضوع آنچنان روشن و محکم و قوی در بین مسئولین جمهوری اسلامی خود را نشان داده است که در شرایط کنونی نیز فرزند و رهبر به حق و خلف امام یعنی مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) نیز از آن به به نرمش قهرمانانه یاد کرده اند و تاکنون با بهره گیری از استراتژی نرمش قهرمانانه به صورت هوشمندانه در مقاطع حساسی کشور را از گردنه های سخت و دشوار عبور داده اند.
خبرگزاری الف