نرم افزار تلفن همراه قرآن
خودمونی بسیار جالب با شیوه ای متفاوت
دانلود نرم افزار java دانلود نرم افزار android
نرم افزار تلفن همراه قرآن
خودمونی بسیار جالب با شیوه ای متفاوت
دانلود نرم افزار java دانلود نرم افزار android
کاملترین نرم افزار موبایل پیـرامون لیدر
چیزهایی که هرگز نخوانده اید خامنه ای دنیا و آخرت ما قدرتمندترین رهبر جهان همنشین گلوله ها کلاشینکف را هنوز دارم گریز از ریاست دوستان تنهایی رهبر بسیجی واقعی...
اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای دانلود نرم افزار java
+ لینک های مرتبط: جوک های ارزشی
شهید حاج حسین خرازی فرمانده ای با یک دست
کلیپی زیبا و تکان دهنده از شهید حاج حسین خرازی با تشکر از عمارها
ظهرها بعد از مدرسه میرفت تا در خلوت شبستان بنشیند و به خادم پیر نگاه کند که محراب و منبر را گلاب میپاشید، او که با صدای کودکانهاش مکبر میشد، در خانه پدری و در محلهای قدیمی از شهر اصفهان زندگی میکرد.
ماههای آخر سال 58 بود که حسین به کردستان آمد. شهر تقریباً در دست ضد انقلاب بود. گروه شصت نفری حسین که به تدریج به «گروه ضربت» مشهور شد، به کمک نیروهای دیگر با دشواری شهر را در کنترل گرفتند. هنوز آنقدرها کردستان امن و آرام نشده بود که گفتند بروید جنوب.
چهل روز بعد از آغاز جنگ گروه ضربت را به دارخوین فرستادند. جایی که مردم روستاهایش با دست خالی با لشکر تانکها مواجه شده بودند. همان روز اول، او و همراهانش که برای آشنایی به منطقه رفته بودند با تانکها درگیر شدند و آنها را تا لب کارون عقب راندند. سه ماه با دست خالی خاکریزی به طول 1750 متر به وجود آوردند که به خط شیر معروف شد و اولین خط دفاع منطقه بود.
کمکم نیروهای حسین یک یک از راه رسیدند و نیروهای داوطلب هم به آنها پیوستند گروه ضربت به تیپ و تیپ هم سرانجام به لشکر امام حسین(ع) تبدیل شد.
در آزادسازی بستان، هر کار که از دستش میآمد انجام داد. از فرماندهی و طراحی عملیات تا جنگیدن ساده مثل بقیه نیروها. بعد از آزادسازی خرمشهر، از اولین کسانی بود که وارد شهر شد. در طلاییه دستش با ترکش قطع شد، ولی هنوز داروهایش تمام نشده بود که پیش بچهها برگشت.
این جملة حسین بود قبل از عملیات در چزابه: «خوب گوش کنید. دشمن تازه بیدار شده، فهمیده از کجا ضربه اصلی را خورده است، ننه من غریبم کسی درنیاره، اگه کسی میخواد بره، تا درگیری اصلی شروع نشده بره، برسیم تو چزابه، محشر به پا میشه. قبل از عملیات هم به شما گفتم، جنگ ما از وقتی شروع میشه که برسیم تو چزابه، امشب و فردا باید عاشورایی بجنگید. اطمینان داشته باشید این رملها برای ما کربلا میشه، نیروهای خودتون را خوب توجیه کنید که بند پوتینهای خودشونو محکم ببندند. مهمات نداریم، اسلحه نداریم، قبول نیست. دشمن رو منهدم کنید و اسلحه آنها را بردارید.»
نگاهها همه رفت تو صورت حسین. حرف آخر را باید او میزد. نشان داده بود که در شرایط سخت و بحرانی، بدون داد و قال اضافه و هول شدن، تصمیمات صحیحی میگیرد.
حسین در دسترس همه نیروها بود. آشپزها و رانندهها و دژبانها و نیروهای خط مقدم و غواصها، همه و همه او را میدیدند.
وقتی ازدواج کرد، حقوقش مثل دستمزد بقیه بسیجیها کفاف یک زندگی را ساده را میداد. دو هزار و دویست تومان در ماه.
لینک های غیر مرتبط: اتل متل یه بابا
عمارنامه