[ اجرای سیاست کنترل جمعیت در اوایل دهه هفتاد کار صحیحی بود اما ادامه آن از اواسط دهه هفتاد اشتباه بود و مسئولین کشور و از جمله رهبری در این اشتباه سهیم هستند و باید از خداوند طلب عفو کنند.]
این بخشی از سخنان اخیر رهبر انقلاب درباره اشتباه مسئولان نظام در مساله کنترل جمعیت است، مساله و موضوعی که این روزها فهمش [البته بیشتر برای برخی اشخاص و جریان ها] کمی سخت شده. یعنی « اشتباه در تصمیم و رفتار ولی فقیه »
بگمانم رسید شاه کلید کلمات علامه مصباح یزدی بتواند مشکل را حل کند
روشن
است در میان معتقدان به « ولایت مطلقه فقیه » هیچ کس معتقد به عصمت ولى
فقیه نبوده و حتى چنین ادعایى نکرده است ، زیرا ما معتقدیم فقط پیامبران ،
حضرت زهرا و امامان صلوات الله علیهم اجمعین معصومند.
اکنون سؤال این است: با توجه به عدم عصمت ولى فقیه و احتمال خطا و اشتباه در او ، آیا این احتمال مانع اطاعت از وى مى گردد؟
به
نظر مى آید چنین ملازمه اى وجود ندارد ، یعنى چنان نیست که اگر کسى معصوم
نبود ، اطاعت او لازم نباشد. اگر به سیره ی عملى شیعیان توجه کنیم ، مى
یابیم آنها بى چون و چرا از مراجع معظم ، تقلید مى کرده اند و به فتواى
آنان عمل مى نموده اند ، در حالى که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده،
بلکه با تغییر فتواى مرجع مى فهمیدند نه تنها او عصمت ندارد ، که قطعاً
اشتباه هم کرده است ، زیرا یا فتواى پیشین او خطا بوده و یا فتواى جدیدش.
همچنین از اختلاف فتاواى مراجع معلوم مى شود بعضى از آنان دچار خطاى در
فتوا شده اند ، ولى با این حال هیچ کس اندک تردیدى در وجوب تقلید از مراجع
ندارد.
حال به سؤال مورد نظر خود بپردازیم. آیا احتمال خطا در ولى فقیه ، موجب عدم اطاعت از او مى شود؟
شکى نیست که هر جامعه اى نیازمند حکومت است و قوام حکومت به دو امر است : یکى حق حاکمیت ، یعنى کسانى حق داشته باشند دستور بدهند و فرمان صادر کنند ؛ و دیگرى ضرورت اطاعت و فرمانبردارى. اگر
یکى از این دو تحقق نیابد ، حکومتى به وجود نمى آید. حال اگر احتمال خطا ،
مجوّز سرپیچى از دستور حاکم باشد ، چون این احتمال هیچ گاه منتفى نیست ،
اطاعت از حاکم هیچ گاه تحقق نخواهد یافت و یک رکن حکومت محقق نخواهد شد ،
پس حکومت از بین خواهد رفت.
اگر به روش خردمندان در زندگى توجه
کنیم ، مى یابیم آنان در مواردى اطاعت را ضرورى مى دانند ، گرچه دستور
دهنده را معصوم نمى دانند. فرض کنید فرماندهى در جنگ به سربازان خود دستورى
بدهد ؛ اگر سربازان بخواهند به استناد این که احتمال دارد فرمانده خطا کند
، از دستورش سرپیچى نمایند ، آیا کار جنگ سامان خواهد گرفت؟ آیا اقدام و
حرکتى صورت مى گیرد؟ آیا شکست این گروه حتمى نیست؟ پس تبعیت نکردن چنان
زیانى دارد که با ضرر ناشى از پیروى از دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر اطاعت از فرمانده چنان منافعى دارد که با ضرر اندک ناشى از پیروى یک مورد دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. همچنین
زمانى که به پزشک متخصص مراجعه مى کنید ، آیا احتمال خطا در تشخیص او مى
دهید؟ با وجود چنین احتمالى از مراجعه به پزشک چشم نمى پوشید.
اطاعت
نکردن از حاکم موجب هرج و مرج و اختلال نظام جامعه مى گردد. ضرر ناشى از
این هرج و مرج بسیار بیشتر از ضررى است که گاه در اثر اطاعت از یک دستور
اشتباه به جامعه وارد مى شود.
در تمام موارد مذکور روش
خردمندان اعتنا نکردن به احتمالات ضعیف به هنگام عمل است. حال اگر به
خصوصیات ولى فقیه توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که حاکم اسلامى همیشه در
هر کارى با صاحبنظران و متخصصان مشورت مى کند و بعد تصمیم مى گیرد و مردم
هم وظیفه دارند از خیرخواهى و مصلحت اندیشى براى حاکم شرعى مضایقه نکنند ،
احتمال خطا تا حد بسیارى کاهش مى یابد و دیگر معقول نیست از دستورهاى او
سرپیچى کنیم.
در پایان باید گفت اشکال عدم عصمت درباره ی هر
حاکم و رئیس در هر حکومتى وارد است ، ولى اگر این اشکال در مورد نظام ولایت
فقیه مطرح مى گردد و در مورد نظام هاى دیگر این اشکال مطرح نمى شود ، ما را به این برداشت رهنمون مى کند که غرض مطرح کنندگان از طرح این گونه اشکالات ، شکستن قداست رهبرى نظام اسلامى است ،
زیرا قداست رهبر در موارد بسیارى سدّ راه دشمنان و بر هم زننده ی نقشه
آنان بوده است. اگر با یک فرمان امام راحل (قدس سره) حصر آبادان شکسته شد ،
به علت این بود که به ذهن هیچیک از رزمندگان خطور نکرده بود که مخالفت با امر ایشان جایز است یا نه.
چون
در اثر این قداست و لزوم اطاعت ، دشمنان به ناکامى رسیده اند ، این
اشکالات طرح مى شود. پس توجه داشته باشیم همه اشکالات براى دریافت جواب حقّ
مطرح نمى گردد ، بلکه انگیزه ی این اشکال تراشى امور دیگرى است.