انقلاب نباید به دست سفیدپوست ها بیفتد
بعد از قطعنامه، ما داشتیم بر می گشتیم. داخل اتوبوس یکی از رزمنده ها می گفت حزب اللهی ها سه تیپ اند: سرخ پوست ، سفید پوست و سیاه پوست.
سیاه پوست ها ماییم که هشت سال در منطقه اصلا تصور اینکه جنگ تمام میشود و ما زنده می مانیم، نداشتیم.سقف خانه ما تار عنکبوت می بست. یک نفر نبود تار عنکبوت ها را پاک کند. هر بار می رفتیم خانه دوباره بچه هایم من را نمی شناختند، خانمم از من رو می گرفت، دوباره باید عقد می خواندیم. چون دور بودیم. باید می نشستیم مثل اول ازدواج با هم آشنا می شدیم. الان که جنگ تمام شده و داریم بر می گردیم،نمی دانم دارم کجا می روم و چه کار می کنم.
دسته دوم سرخ پوست هستند.می گفت شماها طلبه اید، دانشجویید، عقب جبهه زندگیتان را می کنید و درستان را می خوانید. موقع عملیات ها منطقه می آیید. اگر شهید شدید، بردید و اگر هم ماندید، دوباره سر کارتان بر می گردید.
می گفت یک عده حزب اللهی سفید پوست هم داریم که اینها خط مقدمشان اهواز است. اینها دعای کمیل و نماز جمعه هایشان را مرتب شرکت می کنند. یقه شان را هم تا بالا می بندند. سه تا انگشتر عقیق هم دارند. مستحبات را هم رعایت می کنند ولی حاضر نیست اسلحه دستش بگیرد و برود استقبال شهادت.
گفت حالا که باید برگردیم، بدبختی آن است که سرنوشت سیاه پوست ها هم دست سفید پوست هاست. ما باید مراقب باشیم سرنوشت انقلاب دست سفید پوستها نیفتد،هر چه هم آدمهای خوبی باشند. وقتی اینجور رئیسها می خواهند برای افکار عمومی تصمیم بگیرند، مصیبت شروع میشود. کسانی که هزینه ای نپرداختند و نمی پردازند. نه اینکه قبلا نپرداخته اند و بعدا می پردازند، بعدا هم اگر پیش بیاید، نمی پردازند. این همان تبدیل ارزش به کلیشه است. نمی گویم با سفید پوست ها باید درگیر شد ولی نباید زمام امور را به دست شان داد.
خاطره ای از استاد رحیم پور ازغدی
لینک های غیر مرتبط: استاد ازغدی و مناظره با شبستری
مردای واقعی همون سیاه پوستا هستن.
در مورد سفید پوستها نظر دادن وقت تلف کردنه و اونا تکلیف شون معلومه ولی نمیگم از سرخ پوستها بدم میاد چون اونا هم زحمت میکشن ولی از مؤمن دنیا دوستی که فک میکنه باید جبهه رو دور زد، نه که خوشم نمیاد، زیاد باهاش حال نمیکنم.
فدای سیاه ها که مرد به معنی واقعی کلمه هستن و مردونگی از رنگ چهره ها شون میباره.